کمتر کشوري را ميتوان يافت که خياباني مانند انقلاب تهران داشته باشد، يا در هر گوشهاش شهر کتابهاي بزرگ و مجهز ساخته باشند. اما کماکان معضل کتاب به قوت خود باقي است و از مسئولان کشور تا نويسندگان و ناشران از وضع کتاب مينالند.
پایگاه اطلاعرسانی بنیاد ملی نخبگان: ما کتاب نميخوانيم، با هم تعارف هم نداريم. همه چيز، همه آمار و ارقام نشان ميدهد کتاب نميخوانيم و حتي نيازي نميبينيم اين نقص بزرگ را بپذيريم. شايد در هيچ کشوري به اندازه ايران برنامه تلويزيوني و شعار و بيلبورد شهري براي ترويج و تبليغ کتابخواني طراحي نشده باشد، اما همين اصرار زياد نشانهاي است که حاليمان ميکند يک جاي کار ميلنگد و اوضاع کتابخواني بر وفق مراد نيست. بعضيها ميگويند کتاب نخواندن ايرانيها مال سالهاي اخير است، مال دورهاي که امپراتوري تلويزيون و اينترنت سايه خود را همه جا گسترده است. اما حقيقت اين است که با مرور تاريخ متوجه ميشويم در دهههاي دورتر نيز وضع کتاب خواندن در ايران چندان روبهراه نبوده است. کمتر کشوري را ميتوان يافت که خياباني مانند انقلاب تهران داشته باشد، يا در هر گوشهاش شهر کتابهاي بزرگ و مجهز ساخته باشند. اما کماکان معضل کتاب به قوت خود باقي است و از مسئولان کشور تا نويسندگان و ناشران از وضع کتاب مينالند.
مردم کوچه و بازار اگر کتاب نخوانند، بد است، يعني قبيح است که کسي توي مترو بنشيند، توي اتوبوس بنشيند، اما جاي خواندن کتاب مدام گوشي موبايلش دستش باشد و مثل آدمي که در فکر و خيال غرق است، غوطهور درياي دنياي مجازي باشد. اما بدتر و قبيحتر از آن اين است که نخبگان و نويسندگان و اهالي علم و فرهنگ کتاب نخوانند. مدتي پيش جايي خواندم که يکي از فيلمسازهاي مطرح کشور رسما گفته بود من فيلم نميبينم و کتاب نميخوانم، بعد طوري روي اين کتاب نخواندن تاکيد کرده بود که آدم خيال ميکرد دارد از يک فضيلت بزرگ رونمايي ميکند. حقيقت اين است که معضل کتاب را درست ميتوان از همينجا تشخيص داد. وقتي نخبگان يک جامعه کتاب نخوانند، نهتنها از اوضاع دنيا سر درنميآورند، بلکه با جامعه خودشان هم غريبه ميشوند. دانشمندي که مشغول کار روي يک پروژه تحقيقاتي مهم است، اگر تاريخ نداند، پروژهاش متوقف نميشود. اما اگر بداند، اهميت پروژه را بيشتر درک ميکند. کتاب شايد نان و آب نشود، اما بيکتاب نان و آب بهسختي ميتواند از گلوي يک ملت پايين برود.
راستش را بخواهيد، يک اشتباه عمومي وجود دارد. مثلا مردم فکر ميکنند خواندن کتاب يک چيزي است که اگر باشد خوب است، اما اگر نباشد اتفاق خاصي نميافتد. اين تلقي کتاب را به يک امر سانتيمانتال تبديل کرده است و به طريق اولي کتابخوان نيز آدمي سانتيمانتال است. حتي رسانهها هم به اين تلقي عمومي دامن زدهاند. مثلا تلويزيون آدم کتابخوان را سالها يک موجود دستوپاچلفتي با يک جور ادب تصنعي افراطي نشان داده است که از يک سبک لباس پوشيدن خاص و کليشهاي پيروي ميکند و حرفهاي يوميهاش را با لکنت ميزند. طبيعي است که همه اينها دست به دست هم داده که مسئله کتاب ولو اينکه مدام بازگو شود، نتوانسته باشد درست مطرح و تحليل شود. شايد بايد جامعهشناسان بنشينند و درباره اين موضوع حرف بزنند، اما قبل از آنها خودمان بايد بدانيم نخبهاي که کتاب نخواند، يک جاي کارش ميلنگد، چه بخواهد چه نخواهد.
سخن را کوتاه ميکنم و از گفتههاي رهبر معظم انقلاب شاهد و مثال ميآورم. ايشان در يکي از روزهاي بازديد از نمايشگاه کتاب با تشريح سبک زندگي خود گفته بودند: «در منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هرشب در حال مطالعه خوابشان ميبرد. خود من هم همينطورم. نه اينکه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه ميکنم؛ تا خوابم ميآيد، کتاب را ميگذارم و ميخوابم. همه افراد خانه ما، وقتي ميخواهند بخوابند، حتما يک کتاب کنار دستشان است. من فکر ميکنم همه خانوادههاي ايراني بايد اينگونه باشند. توقع من، اين است. بايد پدرها و مادرها، بچهها را از اول با کتاب محشور و مانوس کنند. حتي بچههاي کوچک بايد با کتاب اُنس پيدا کنند. بايد خريدِ کتاب، يکي از مخارج اصلي خانواده محسوب شود. مردم بايد بيش از خريدن بعضي از وسايل تزييناتي و تجملاتي -مثل اين لوسترها، ميزهاي گوناگون، مبلهاي مختلف و پرده و...- به کتاب اهميت بدهند. اول کتاب را مثل نان و خوراکي و وسايل معيشتي لازم بخرند؛ بعد که اين تامين شد، به زوايد بپردازند. خلاصه، بايد با کتاب اُنس پيدا کنند. در غير اين صورت، جامعه ايراني به هدف و آرزويي که دارد -که حق او هم هست- نخواهد رسيد...»
منبع: ماهنامه سرآمد