در ادب فارسي علم تاريخ از ديرباز مورد توجه شاعران و نويسندگان قرار گرفته، خواجه رشيدالدين فضلالله همداني داراي چهارچوب فکري خاصي براي آن بوده و وجههاي کاملا علمي براي تاریخ قائل بوده است.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی بنیاد ملی نخبگان، تاريخ از شاخههاي مهم علوم انساني است که در بسياري از دانشگاهها و موسسات علمي جهان تدريس ميشود و خود به شاخههاي گوناگوني تقسيم ميشود. در تقسيمبندي تاريخ شيوههاي فراواني وجود دارد؛ از بررسيهاي دورهاي يا سلسلهاي يا پادشاهي و... تا معاصر و کهن و باستاني و انواع شيوههاي مختلف که براي مورخان وجود دارد. بحث ديگر تاريخ فلسفه علم تاريخ يا ارتباط تاريخ با ديگر شاخههاي علوم انساني است که مورد توجه بسياري از پژوهشگران است.
در بسياري از کشورهاي جهان مورخان بسياري بودهاند که تاريخ ملت خود يا ديگر ملل را نگاشتهاند. از هرودوت و گزنفون در يونان باستان تا طبري و مسعودي و ابن اثير و ابن خلدون در جهان اسلام و ويل دورانت در غرب، همه در پي نگارش تاريخهايي بودهاند تا متخصصان و مردم عادي از گذشته خود اطلاع کسب کنند. در ادب فارسي علم تاريخ از ديرباز مورد توجه شاعران و نويسندگان بوده است.
در گذشته بسياري از مسائل تاريخي با اساطير و غيرواقعيات آميخته بود و حتي امروزه هم بسياري از مورخان بهطور دقيق نميتوانند مرزهاي اساطير و واقعيت را در تاريخ پيگيري کنند و به قول بسياري از مورخان: تاريخ، تاريک است. به هر روي در زبان فارسي نيز تاريخ از ديرباز مورد توجه شاعران و نويسندگان بوده است و تاريخ ايران کهن موضوع مهم شاهنامههاي منثور و منظومي بوده که خود بحث مفصلي دارد. پس از شاهنامهها، تاريخهايي چون تاريخ بيهقي و راحتهالصدور و جويني و بسياري از تاريخهاي ديگر در ادب فارسي نگاشته شدند و از دوره مغول به بعد تعداد اين تاريخها افزايش چشمگيري يافت؛ بهطوريکه مشخصه مهم نويسندگان دوره مغول رويآوري آنان به تاريخنويسي بود.
يکي از تاريخهاي بسيار مهمي که در دوره مغول نوشته شده، جامعالتواريخ بود که زير نظر خواجه رشيدالدين فضلالله همداني (حدود 648 تا 718 قمري) نوشته شده است و شامل تاريخ کل جهان است. خواجه رشيدالدين فضلالله ابتدا تاريخ مغول يا تاريخ غازانخاني را نوشت و پس از آن به خواست خان مغول، کل تاريخ جهان را که تا آن زمان توانسته بود به دست بياورد، به تاريخ خود افزود، مانند تاريخ قياصره، تاريخ فرنگ، تاريخ ايران و اسلام و... مجموع اين کتابهاي تاريخي تاکنون حدود 17 جلد شده که با تصحيح استاد محمد روشن و در مرکز پژوهشي ميراث مکتوب منتشر شده است. لازم به ذکر است که خواجه رشيدالدين خود بهتنهايي همه اين کتابها را ننوشته است، بلکه او تعدادي از نويسندگان و مورخان را از اقصينقاط جهان گرد آورده بود و آنان زير نظر خواجه رشيدالدين اين اثر را تدوين کردهاند و اين موضع از تفاوتهاي سبکي که در اين اثر وجود دارد، هويداست.
آنچه در اين جستار قرار است بررسي شود، اين است که خواجه رشيدالدين (يا نويسندگان جامعالتواريخ) داراي چهارچوب فکري خاصي براي تاريخ بوده و وجههاي کاملا علمي براي تاريخ قائل بوده است و شايد همين باعث شده که براي نوشتن هر بخشي از تاريخ خود، متخصصان هر بخش از جهان را گرد آورده که خود با زبانها و منابع سرزمين خود هم آشنا بودهاند. البته اين بدان معني نيست که همه مطالب اين کتاب از صحت بالايي برخوردار باشد؛ آنچنان که در بخشهاي مختلف کتاب جامعالتواريخ با مطالب افسانهاي و اساطيري و حتي گاه بغضآلود هم مواجهيم. اما بههرحال همين که خواسته تاريخ جهاني را با متخصصان مربوط به همان سرزمينها بنگارد، اهميت دارد.
بخش تاريخ ايران و اسلام جامعالتواريخ از نظر ادبي خيلي بيش از ديگر بخشهاي اين کتاب تاريخي اهميت و ارزش دارد. از يک سو در اين بخش لحن شاعرانهتري را از نويسنده (يا نويسندگان) جامعالتواريخ ميبينيم، از سويي ديگر، مقدار بسياري از اشعار شاعران ديگر نيز در اين بخش استفاده شده و از نظر تاريخ شعر فارسي هم اين بخش داراي اهميت است؛ چراکه ابيات بسياري را از شاهنامه فردوسي را در خود دارد. همچنين اشعار بسياري از نظامي و عطار و بخشهايي از سيرالملوک ابن مقفع در آن آمده است که به بخش تاريخ ايران و اسلام از جامعالتواريخ تشخصي ويژه ميبخشد و راه را براي پژوهشهاي بيشتر بر اين اثر از زواياي ادبي باز ميگذارد.
در مقدمه آغازين بخش تاريخ ايران و اسلام از جامعالتواريخ، مطالبي در اهميت علم تاريخ آمده است که با توجه به ديدگاههاي امروزين در حوزه علم تاريخ ميتواند ارزشمند باشد. در اين بخش اشارهوار به برخي از اين ديدگاهها در زمينه علم تاريخ در جامعالتواريخ پرداخته خواهد شد.(لازم به ذکر است که هر کجا پس از اين جامعالتواريخ گفته ميشود، منظور بخش تاريخ ايران و اسلام است.)
1. تعريف تاريخ: تعريف، مشخصه هر بحث علمي است و در جامعالتواريخ نيز در ابتداي کتاب در تعريف تاريخ مطالب مستوفايي آمده، از جمله ميگويد: «تعيين وقتي است که نسبت دهند بدان وقت زماني را که از عقب آن آيد» و پس از آوردن تعريفات گوناگون ميگويد: «به هر وجه به اختلاف عبارات که تاريخ را بر آن اطلاق کردهاند، اين تعريفات مذکوره بر تاريخ صادق است.»
2. وجه تسميه: در جامعالتواريخ براي واژه تاريخ وجه تسميه و ريشهشناسي را هم ذکر ميکند که در دانش امروزه بدان اتيمولوژي نيز گويند. البته در اينکه اين وجه تسميه و ريشهشناسي تا چه حد علمي يا عاميانه و شاعرانه است، فعلا محل بحث نيست. اما از آن جهت که براي بحث خود استنباط خاص خود را نيز دارد، اهميت دارد: «و لفظ تاريخ معرّبي است از ماه و روز... پس لفظ ماه و روز را معرب ساختند به مورّخ و وجوه تصريف را استعمال کردند و مصدر او را تاريخ گردانيد.»
3. ماهيت تاريخ: امروزه فلسفه علم به برخي از وجوه علمي و ماهيت آن توجه دارد. در جامعالتواريخ نيز ماهيت علم تاريخ مدنظر است و البته در اين سخن قصد قياس با مسائلي همچون فلسفه تاريخ علم نيست. «ماهيّت علم تاريخ، معرفت عالم کون و فساد است از حوادث ايام ماضيه و قرون سالفه و امم سابقه .... که هر يک بر چه وجه و در کدام وقت حادث و نازل شده است.»
4. موضوع علم تاريخ: «موضوع علم تاريخ حوادث عالم کون و فساد است از آن روي که در سلسله امکان بر چه وجه و در چه وقت صدور يافتهاند.»
5. فوايد علم تاريخ: يکي از بحثهاي مفصل اين بخش از جامعالتواريخ اختصاص به فوايد علم تاريخ دارد که از جمله ميگويد: «فايده مطالعه تواريخ... آن است تا خير و شرّ و نفع و ضرّ گذشتگان معلوم شود، و به سيرت نيکان اقتدا و اهتدا نمايند و از گفتار و کردار ايشان اعتبار و انزجار يابند.» چنانکه ديده ميشود، مهمترين دليل خواندن تاريخ در اين سطور، عبرتگيري است که البته بسياري از شاعران و مورخان نيز به آن اذعان داشتهاند.
6. مولفان تاريخ: يکي از مهمترين نظريات در اين مقدمات اين است که چه کسي حق نوشتن تاريخ را دارد. در جامعالتواريخ کساني اجازه نوشتن تاريخ را دارند که برخي ويژگيها را دارا باشند: «و نيز تاليف کردن تاريخ به اکابر و معارف و مشاهير که به حريّت و راستي و درستي منسوب باشند، مخصوص است.» نويسنده در ادامه معتقد است که مورخ بايد از پادشاهان همه خوبيها و حتي بديهايي که از ايشان ديده است و شنيده است، بيان کند و بهخاطر ترس از شاهي مقابح او را مستور ندارد.
در پايان بحثهايي که در مقدمه جامعالتواريخ آمده است، نويسنده ابياتي را هم درباره علم تاريخ بيان ميکند که به چند بيت آن اشاره ميشود:
مدان علم تاريخ را مختصر
که اين علم، علمي است بس معتبر
نبيني که حق با نبي در نُبي
گذشته حکايات گويد همي
از اين علم مايه بيفزايدت
بيابي از آن هر چه ميبايدت
چو آگاه باشي ز نسل کسي
خبر داري از فرع و اصل کسي
بداني کهاش آن مايه از مام و باب
رسيده است يا کرده است اکتساب