پایگاه اطلاعرسانی بنیاد ملی نخبگان: دکتر غلامحسين مقدم حيدري، نويسنده کتاب «قياسناپذيري پارادايمهاي علمي»، در سال 1347 متولد شده است. تحصيلات دانشگاهياش را با ورود به دانشگاه تهران در رشته رياضي محض آغاز کرد و در سال 1373 از همان دانشگاه ليسانس گرفت. مقطع فوق ليسانس را در دانشگاه صنعتي شريف و در رشته فلسفه علم گذراند و در سال 1376 آن را به پايان برد و سرانجام در مقطع دکتري رشته فلسفه و تکنولوژي در پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي پذيرفته شد. او هماکنون عضو هيئت علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي است. مقدم حيدري علاوه بر اين، دو کتاب ديگر نيز تاليف کرده است؛ «جامعهشناسي اثبات رياضي» و «علم و عقلانيت در نزد فايرابند» که دومي در دست انتشار است.
«قياسناپذيري پارادايمهاي علمي» براي چه نوع مخاطبي نوشته شده است؟ آيا مخاطب عمومي هم ميتواند با اين کتاب ارتباط برقرار کند؟
من اين کتاب را براي آن دسته از خوانندگان عمومي نوشتهام که مدرک ليسانس دارند. مثالهاي من در اين کتاب اغلب از رشته فيزيک است، بنابراين خواننده ايدهآل کسي است که علوم پايه را در حد ليسانس ميداند. خود کتاب «ساختار انقلابهاي علمي» نيز که مهمترين اثر توماس کوهن است، بيشتر مثالهايي در حوزه فيزيک، شيمي و نجوم دارد. اگرچه نظريه کوهن در حوزههاي متعددي حتي علوم اجتماعي و نقد ادبي و علوم سياسي تاثير گذاشته است.
در اين اثر شما به آثار و آراي توماس کوهن پرداختهايد؛ انديشمندي که بسيار مناقشهبرانگيز بوده است. کمي درباره نظريه فلسفي او توضيح ميدهيد؟
نظريه کوهن چند مشکل دارد؛ نخست آنکه چون با نگرش ويتگنشتايني نوشته است، تعريف ارائه نميکند، بلکه بيشتر با بيان مثال و بررسي موردي منظور خود را به مخاطب ميفهماند. دانشجويان ما به دليل وجود سنت پوزيتيويستي بيشتر دنبال تعريفاند. اين امر را حتي در حوزهها نيز مشاهده ميکنيم. اما کوهن تعريف ارائه نميکند. من هم وقتي کتاب را مينوشتم، همان شيوه کوهن را در پيش گرفتم، اما از مثالهايي بهره بردم که براي خواننده ايراني ملموستر است. چون من آراي کوهن را به مدت هشت سال در دانشگاه تدريس ميکردم و نيز در سمينارها هم قبلا ارائه کرده بودم، به طور مرتب با اين مسئله مواجه بودم که دانشجويان ما براي فهم نظريه با چه مشکلاتي مواجهاند. به همين خاطر از مثالهايي استفاده کردم که براي آنها قابل فهم است.
مناقشهبرانگيزترين قسمت نظريه کوهن همين موضوع قياسناپذيري است؛ او معتقد است که پارادايمها با هم قياسناپذيرند. بنابراين چند مشکل پديد ميآيد. گسست ارتباطي؛ به معناي اينکه پارادايمها نميتوانند با هم ارتباط برقرار کنند. ديگر آنکه معيار گزينش پارادايمها زير سوال ميرود. کساني که درباره نظريه کوهن حرف ميزنند، چه در غرب و چه در ايران، ميگويند چون معاني و روشها عوض ميشوند، بنابراين دو پارادايم قياسناپذيرند. اما به زعم من در کتاب کوهن موضوع برعکس است؛ کوهن ميگويد چون پارادايمها قياسناپذيرند، معاني عوض ميشود. يک نکته را درباره کوهن نبايد فراموش کرد؛ کوهن نگاه کلانگارانه دارد، نه جزءانگارانه. به اين معنا که او پارادايمها را کلهايي يکپارچه ميبيند، بنابراين به گفته او نميتوان کل را با تحليل اجزايش فهميد. من تلاش کردم در همين چهارچوب مسئله تغيير پارادايمي را توضيح بدهم. من تقريبا بازسازياي از کوهن را به شکلي مختصر و مفيد ارائه دادم تا دانشجويي که آن را ميخواند، خسته نشود و بتواند تا پايان کتاب را بخواند. بنابراين وارد مباحث فني قياسناپذيري نشدم.
کوهن بر چه کساني تاثير گذاشته است؟
السدير مکنتاير در کتاب «عدالت چه کسان» وقتي تغيير سنتها را مطرح ميکند، دقيقا حرف کوهن را تکرار ميکند، اما متاسفانه از او نام نميبرد. به طور کلي در غرب کوهن تاثير فوقالعادهاي داشت. تا پيش از کوهن، جامعهشناسي درواقع جامعهشناسي نهادهاي علمي بود؛ اينکه چه شرايطي موجب شد تا فلان واقعه علمي در فلان قرن رخ بدهد. اما کوهن گفت که عوامل اجتماعي ميتوانند در نظريههاي علمي هم تاثير بگذارند. اين کار کوهن به جامعهشناسي معرفت علمي منجر شد. حتي همين بحث عقلانيت که امروزه بسيار رواج دارد، ميتوان گفت که نخستين بار در آثار کوهن مطرح شده است. عبارتي که خودم در توضيح انقلاب کوهن استفاده ميکنم، اين است که ميگويم کوهن ما را به داخل آشپزخانه علم ميبرد تا ببينيم آنجا چه خبر است. ما وقتي غذا را روي ميز ناهارخوري ميبينيم، بسيار پاکيزه و شيک و تر و تميز است، اما اگر به آشپزخانه برويم، شايد ببينيم که آشپز يک بار درون قابلمه غذا عطسه کرده است يا دستش خون آمده است و آن خون وارد همين غذا شده است. چنين ماجراهايي در آشپزخانه فراوان اتفاق ميافتد، اما ما آن را نميبينيم. کوهن اين ماجرا را به ما نشان ميدهد.
شما چگونه با کوهن آشنا شديد؟
من از نخستين وروديهاي فلسفه علم دانشگاه شريف در سال 74 تا 76 بودم. در آن زمان با دکتر سعيد زيباکلام درسي داشتيم که در آن براي ما از کوهن گفت. من ليسانس رياضي محض دارم و مثل بسياري از کساني که وارد رشته فلسفه علم شدند، مسئله علم و دين دغدغه اصليام بود. اين نکته که علم آنقدرها هم که ما تصور ميکرديم سفت و سخت نيست، و اينطور نيست که همه چيز را بتوانيم با نگاه علمي بسنجيم، براي شخص من جالب و جذاب بود.
به طور کلي وضعيت رشته فلسفه علم را در دانشگاهها چطور ميبينيد؟ از نظر منابع وضعيت چگونه است؟
به طور کلي الان دانشگاههاي زيادي هم نداريم که رشته فلسفه علم را تدريس کنند. اغلب آنها هم فاقد هيئت علمياي هستند که در اين رشته تحصيل کرده باشند. غير از پژوهشگاه علوم انساني که من هم آنجا تدريس ميکنم که هيئت علمي آن همگي در رشته مرتبط تحصيل کردهاند. متاسفانه اغلب کتابهايي هم که ترجمه شده است، کيفيت چندان بالايي ندارند. از نظر منابع درسي ميتوان گفت که حوزه فقيري است. چون حوزه جديدي است، چندان کسي تمايلي ندارد که به آن ورود کند. اين هم از اثرات همان نگاه پوزيتيويستي است که در خيلي از دپارتمانهاي دانشگاهي ما غالب است که مکاتب جديد را به آن راه نميدهند. در مقام تمثيل ميتوانم بگويم شبيه برکه آبي است در بيابان که چند نفر هم اطرافش حلقه زدهاند.
در کتاب جديدتان «علم و عقلانيت نزد فايرابند» به آراي فايرباند پرداختهايد. از نظر فلسفي آيا ارتباطي ميان او و کوهن وجود دارد؟
کتابهايي که من تاليف کردهام، همگي با هم ارتباط و پيوندي دارند. فايرابند را که بعد از کوهن انتخاب کردهام، در ذهن من با او ارتباط دارد. اگر بخواهم با مثال توضيح بدهم، بايد بگويم که کوهن با مناقشهآميز کردن عقلانيت و جامعهشناختي کردن معرفتي علمي انگار وارد دالاني شده است، ديواري را در انتهاي آن تخريب کرده که منظره بسيار گستردهاي جلوي آن باز شده است، اما به دليل حملات فراواني که به او شده است، از آنجا جلوتر نميرود. اما فايرابند بدون هراس از حملات پيش ميرود و نشان ميدهد که تبعات اين نگاه چيست. فايرابند هم از چندين جهت جالب است؛ اول اينکه عقلانيت را به سه معناي روششناختي، سازگاري و منطقي بودن، و اين را که علم مبتني بر دادههاي حسي است، مورد نقد قرار ميدهد و نيز تبعات اين نقد را نشان ميدهد. او همچنين نشان ميدهد که علم امروزه به صورت ايدئولوژي و اسطورهاي درآمده است که بر دنياي جديد حکم ميراند. درواقع دغدغه او آزادي حقيقي انسان است. او البته دشمن علم نيست، تنها ميخواهد نشان بدهد جايگاه علم کجاست و همچنين علم هم فرهنگي است در کنار مابقي فرهنگها.
منبع: ماهنامه «سرآمد»