ايدهپردازي در اول کار خيلي مهم است؛ اينکه ايده را درست انتخاب کنيد. کسانی که ايده را درست انتخاب نميکنند، يا مارکت را خوب نميشناسند، شکست ميخورند. وقتي ايده خوب باشد، خوب مديريتش کنيد و بتوانيد به خوبي هم وارد بازارش کنيد، باقي کار ديگر سخت نيست.
آن زمان که در گيرودار کنکور و انتخاب رشته بودم، رشته مهندسي پزشکي توجهم را جلب کرده بود. نميدانستم دقيقا به چه کار ميآيد. فقط از اين ترکيب پزشک و مهندس کيف ميکردم. بعدتر که بعضيها مغازههاي لوازم پزشکي را نشانم دادند و گفتند در ايران هر کس مهندسي پزشکي بخواند، بايد فشارسنج و دماسنج بفروشد، ذوقم کور شد. راستش هيچوقت فکرش را هم نميکردم يک گروه چهار نفره بتوانند يک شرکت مهندسي پزشکي بزنند و تست بويايي توليد کنند که اصلا نظيرش داخل کشور پيدا نميشود. اما اين تست بويايي به چه کار ميآيد؟ صفا طاهرخاني چطور توانسته بهعنوان يک مدير زن، کارش را پيش ببرد؟ و... سوالهايي است که در گفتوگو با مديرعامل شرکت مهندسي پزشکي صبا تجهيز سبلان، جوابش را گرفتيم.
شرکت صبا تجهيز سبلان کي و کجا کارش را شروع کرد؟
شرکت ما از سال 91 تاسيس شد، ولي تقريبا از سال 89 در فکر تاسيسش بوديم. من آن زمان دانشجوي کارشناسي ارشد مهندسي پزشکي در دانشگاه اميرکبير بودم. به واسطه رفتوآمدهايي که در گروه مهندسي پزشکي با دانشگاههاي علوم پزشکي بود، ما متوجه شديم که اينها نياز به يک تست بويايي دارند. بهخصوص گروه گوش و حلق و بينيشان. آنها نياز به تست بويايي داشتند و در ايران هم هيچ تست بويايي وجود نداشت.
واردات هم نداشتيم؟
چون حس بويايي يک حس منطقهاي است، امکان وارد کردنش وجود ندارد. يعني مثلا حس بويايي مردم ايران يک مدل خاصي است و به يکسري از بوها حساسيت داريم. ولي يک کشور ديگر مثل آمريکا و انگليس که فرهنگشان کاملا متفاوت است، حس بوياييشان بر اساس فرهنگ خودشان آداپته شده و خيلي با ما فرق دارد. بنابراين ما هيچ تست بويايي جهاني هم نداشتيم، يعني يک استاندارد جهاني که از آن استفاده کنيم و اين محصول را وارد کنيم تا مردم و پزشکان استفاده کنند. خيلي از کشورها تستهاي بويايي را براي مردم خودشان بوميسازي و استانداردسازي کرده بودند، ولي ما چنين چيزي نداشتيم. نه فقط ما، بلکه بسياري از کشورها از جمله کشورهاي اطراف هم چنين محصولي ندارند. بعد روي اين موضوع کار تخصصي انجام داديم و تستهاي بويايي را که در دنيا معروف بودند، انتخاب کرديم. معروفترينش کيت تشخيص بويايي دانشگاه پنسيلوانيا بود که از سال 1983 معرفي شده و رويش خيلي کار کردهاند و بعدها تحقيقات ديگري را با آن تست انجام دادند. شايد بالاي 500، 600 مقاله با استفاده از آن تست چاپ شده. ما هم اين تست را الگوي کار خودمان قرار داديم و شروع کرديم نوع تستمان را براساس آن طراحي کردن.
آن زمان چند نفر بوديد؟
دو نفر؛ من و برادرم. برادرم در حال حاضر کارشناسي ارشد مهندسي مکانيک از دانشگاه اميرکبير دارد. درواقع همه کار از صفر تا صد را همين جمعي که الان ميبينيد (چهار نفر)، انجام ميدهند.
چطور توانستيد از روي نمونه آمريکايي، تست ايراني بسازيد؟
آن تست آمريکايي را تهيه کرديم و بعد شروع کرديم تست خودمان را براساس آن طراحي کردن. خب اوايلش خيلي سخت بود. آنها بوها را ميکروکپسوله کرده و روي کاغذ پوشش داده بودند که وقتي خط ميکشيد، آن بو آزاد ميشود. روند تهيه کردن تست کلا روندي پيچيده بود. درنهايت اينکه ما خواستيم اين کار را حتما انجام دهيم. يک مقدار از کار را همان دانشگاه اميرکبير انجام داديم و بعد که ديديم کار دارد به نتايج مثبتي ميرسد، تصميم گرفتيم کارمان را تجاريسازي کنيم. از فروردين سال 91 شرکت ثبت شد و ما اولين نمونههاي تستهايمان را هم اوايل 91 ساختيم و بعد به پزشکان مختلف معرفي کرديم و خواستيم کمک کنند تا استانداردسازي شود. البته خيليهايشان هم کمک نکردند. هيچ دانشگاهي هم بودجه نداد. نه دانشگاه خودمان، نه دانشگاههاي علوم پزشکي. ما همه کارها را با هزينههاي شخصي جلو برديم و هيچ وامي هم تا آن موقع نتوانستيم بگيريم. يک سال و نيم به شکلي طاقتفرسا طول کشيد تا بتوانيم محصول را به بازار برسانيم. از اواسط سال 92 فروشمان شروع شد. در اصل از اول 91 تا اواسط 92 درگير استانداردسازي، گرفتن مجوزها، پروانه ساخت وزارت بهداشت و مواردي از اين دست بوديم. البته بايد بگويم که دانشگاه علوم پزشکي تهران به ما کمک مشاورهاي ميداد. ولي خب از نظر بودجه هيچکس ما را تامين نميکرد و خودمان مجبور بوديم تامين مالي را انجام دهيم و چون داخلش رفته بوديم، راه برگشتي هم نداشتيم.
گير کرده بوديد؟
خودمان هم دلمان نميآمد که کار را رها کنيم. آن اوايل سختيهاي زيادي داشت، ولي از سال 92 محصولمان عملا وارد فاز تجاري شد.
اوضاع بازار چطور بود؟ توانستيد خودتان را جا بيندازيد؟
هنوز هم بازار خيلي خوبي نيست، چون اين محصول را نميشناسند. حتي معرفي يک محصول جديد به خود پزشکها و جا انداختن آن هم خيلي سخت است. اما در اين بين يک مسئله در پزشکي قانوني خيلي به ما کمک کرد. اينکه پزشکان اصلا نميتوانستند بحث تمارض را از کساني که آنوسمي واقعي هستند، يعني حس بوياييشان را کاملا از دست دادهاند، تشخيص بدهند. اين موضوع سالهاي سال در پزشکي قانوني يک معضل بود و پزشکها همه از اين مسئله فراري بودند. اينکه يک موردي ميآمد و ادعا ميکرد حس بوياييام را از دست دادهام و حالا آنها ميخواستند تشخيص دهند که راست ميگويد يا دروغ. موضوع بسيار حساسي هم بود، چون اين موضوع در قانون ما، ديه کامل دارد. در اصل طبق قانون ما از دست دادن هر حسي مثل مرگ ميماند. اين خيلي پزشکان را درگير کرده بود و ما شروع کرديم به اينکه با تستمان يک کاري بکنيم که مشکل پزشکي قانوني را حل کند. چون تست ما فقط تشخيص آنوسمي و هايپوسمي از آدم نرمال بود، ولي حالا بايد ميتوانستيم دروغگو را هم تشخيص دهيم. دوباره روندي را از اواخر سال 91 شروع کرديم که تا همان اواسط 92 ادامه داشت. با کمک دانشجويان بسيار نخبه دانشگاه اميرکبير توانستيم نرمافزاري را طراحي کنيم که در دنيا بينظير است و دارد مراحل يو.اس.پتنت خود را طي ميکند. اين نرمافزار با دقت بالاي 90 درصد ميتواند تشخيص دهد که فرد دروغ ميگويد يا راست. درواقع تستمان را براساس روند دروغسنجي و الگوهاي روانشناسي طراحي کرديم و نرمافزار هم به گونهاي طراحي شد که بتواند اين ديتاها را آناليز کند و به ما نتيجه نهايي را بگويد. خوشبختانه از وقتي که اين نرمافزار به سرانجام رسيد، ما مشتريهاي خوبي در پزشکي قانوني پيدا کرديم. الان بالاي 10 استان کشور در بخش پزشکي قانوني مشتري ما هستند. اين روند يک مقدار جاافتادهتر شده و مشتريهاي ما دارند بيشتر ميشوند.
جز بحث پزشکي قانوني، تستهاي بويايي به چه کار ميآيند؟
کارهاي تحقيقاتي زيادي ميتوان با تستهاي بويايي انجام داد. بسياري از بيماريهاي عصبي مثل آلزايمر، پارکينسون و بيماريهاي زوال عقل که افراد در سنين بالا با آن درگير ميشوند، از سالها قبل با اختلال حس بويايي خود را نشان ميدهند و اين ميتواند يک عامل تشخيصدهنده باشد. در اصل حس بويايي يک بيومارکر براي اين بيماريهاست. البته اگر حس بويايي از همان ابتدا ضعيف باشد، مسئلهاي نيست، ولي گاهي حس بويايي نرمال است و از 40، 45 سالگي ضعيف ميشود که اين بهعنوان علامت بيماري در نظر گرفته ميشود، ولي خب کساني هستند که به صورت مادرزادي حس بويايي ندارند. مثل کساني که مادرزادي نابينا هستند. بهطور کلي اينها کاربردهاي مختلفي دارند و به همين خاطر پروژههاي خوبي تعريف ميشود و کمکم شرکت ما بهعنوان شرکتي مطرح در اين زمينه معرفي ميشود.
محصولتان را با نمونههاي خارجي مقايسه کردهايد؟ مثلا در مقايسه با تست بويايي دانشگاه پنسيلوانيا در چه سطحي هستيد؟
از نظر کيفيت به دلايلي که عرض کردم، اينها قابل مقايسه نيستند. اينکه ما نميتوانيم اين را با آن نمونه مقايسه کنيم و اين نمونه بوهايي دارد که براي مردم آمريکا آشناست. اما تستمان براي مردم استانداردسازي شده و مقاله ISI هم داريم. کاري که در حال حاضر براي پزشکي قانوني انجام داديم، مقاله ISI شده و يک رفرنس معتبر است. از نظر ظاهري هم که ظاهرش همان است. از جنبه دقت هم، تست دقيقي محسوب ميشود.
يعني کس ديگري نميتواند اين را از شما تقليد کند و به نام خودش بزند؟
چرا، همه چيز قابل تقليد است. ولي ما سعي کرديم با طي کردن روند قانوني، مالکيت معنوي را براي خود حفظ کنيم. مثل اينکه ثبت اختراع کنيم يا همه لوگوهايي را که چاپ ميکنيم، به ثبت برسانيم. ولي خب فکر نميکنم کسي فعلا وارد اين بازار شود، چون هنوز مارکت آنقدر جذاب نيست. هنوز بازار آنقدر بزرگ نشده و ما داريم بازار را بزرگ ميکنيم. چيز روتيني نيست و بازارسازياش خيلي زمان ميبرد.
از کي عنوان دانشبنيان را گرفتيد؟
از خرداد 93.
مديريت يک شرکت دانشبنيان با مديريت يک شرکت معمولي چه تفاوتي دارد؟ شما با چه مشکلاتي روبهرو هستيد که مديران معمولي با آن مواجه نميشوند؟
به نظرم مديريت يک شرکت دانشبنيان تخصصيتر است. ما از نيروهاي متخصص استفاده ميکنيم که از يک نظر راحتتر است. اينکه مدير کساني باشيد که نخبه هستند و زبان شما را ميفهمند، سادهتر از آن است که يک شرکت معمولي را مديريت کنيد که پرسنلش از هر گروهي هستند. اما از طرفي هم راضي نگه داشتن همين متخصصها سخت است. ما بايد کار در شرکت را برايشان جذاب کنيم. چون شرکت دانشبنيان از همان ابتدا با توان مالي کم شروع ميکند، کنترل کردن اين قسمت يک مقدار دشوار است. متاسفانه فعلا نميتوانيم از نظر مالي خوب عمل کنيم، اما به نظر کار برايشان جذاب است و اين باعث ميشود که بمانند و هر روز چيز بيشتري ياد ميگيرند. از سوي ديگر، شرکتهاي دانشبنيان ارزش افزوده و سود شرکتشان بالاست. بنابراين از اين نظر برتري داريم. چون در بازار معمولي، رقابت خيلي زياد است. شايد يک شرکت توليدکننده مواد شوينده 10 درصد هم سود نکند، ولي سود يک شرکت دانشبنيان 500 درصد باشد. به اعتقاد من ايدهپردازي در اول کار خيلي مهم است؛ اينکه ايده را درست انتخاب کنيد. چون خيليها ايده را درست انتخاب نميکنند، يا مارکت را خوب نميشناسند، شکست ميخورند. وقتي ايده خوب باشد، خوب مديريتش کنيد و بتوانيد بهخوبي هم وارد بازارش کنيد، به نظرم باقي کار ديگر سخت نيست.
شما بهعنوان يک مدير زن به مشکل نخورديد؟ اين که شما را جدي نگيرند يا محيط مردانه باشد...
نه. خوشبختانه در صنعت ما اصلا اينطوري نيست و من را اتفاقا خيلي جديتر گرفتند و هر جا که براي مذاکره رفتم، خيلي موفق بودم. اصلا اينطور نبوده که زن باشم و توجه نکنند. کلا در مذاکرات مشکلي نداشتم. چون در کار خودم حرفهاي هستم و خوب توضيح ميدهم و به موضوع اشراف کامل دارم، آنها هم همين را ميخواهند بشنوند و دوست دارند اطلاعات بگيرند. وقتي که من هم خوب و کامل اين اطلاعات را منتقل ميکنم و آن چيزي را که نياز دارند بهشان ميگويم، کاملا قضيه را جدي ميگيرند. بهطور کلي بابت اين موضوع مشکلي نداشتم. شايد بهخاطر اينکه صنعت پزشکي خيلي هم مردانه نيست.
اصلا چطور شد که وارد اين کار شديد؟ از دوره ليسانس، مهندسي پزشکي ميخوانديد؟
من ليسانس مهندسي مواد، گرايش سراميک داشتم. بعد از ليسانس وقفهاي افتاد و بلافاصله کارشناسي ارشد نخواندم. درعوض جذب بازار کار و صنعت شدم. من هشت سال سابقه کار در صنعت را دارم. اينکه ميگويم صنعت، يعني دقيقا در دل کارخانهها. براي همين خيلي با صنعت آشنا هستم و کار صنعتي و توليدي را درک ميکنم. بعد از اين مدت تصميم گرفتم ادامه تحصيل بدهم و بيومواد قبول شدم. به مهندسي پزشکي هم علاقه داشتم و جزو انتخابهاي اولم بود. سال 88 وارد شدم، 90 تمام شد و همانجا دوره دکترا را شروع کردم. همين روزها بايد پاياننامه دکترايم را دفاع کنم.
شما سالها در صنعت کار کرديد، سابقه خوبي داشتيد و ميتوانستيد با همان مدرک بالاتر بياييد و يک جاي بهتر کار کنيد. اين کار به زحمتش ميارزيد؟ بهتر نبود همان روند قديم را ادامه ميداديد؟
ببينيد، بعضي موقعها آدم احساس ميکند که نه! ولي درکل فکر ميکنم بله، به زحمتش ميارزيد. اين انتخاب خودم بود. اگر ميخواستم روند سابق را ادامه دهم، چون مهندس باسابقهاي بودم، راحت ميتوانستم با حقوق بالا جذب شوم. آخرين حکمي هم که داشتم، مدير ارشد يک شرکت توليدي بودم و از نظر مالي کاملا برايم رضايتبخش بود. اما دائم خودم را بيشتر از آن چيزي که بودم، احساس ميکردم. يعني اين يک حس دروني است. ممکن است يک نفر همين جايگاه را داشته باشد و خيلي هم راضي باشد، ولي من از درون خودم راضي نبودم و احساس ميکردم بايد کار بهتري انجام دهم. خودم را بيشتر از آن چيزي که ارائه ميکردم، ميديدم و اينجا، جايي است که واقعا راضي هستم. با اينکه از نظر مالي اصلا آن شرايط را ندارم، ولي از نظر کاري خيلي راضيترم. چون فکر ميکنم بناي کاري را گذاشتهام که ميتواند سالهاي سال -چه من باشم و چه نباشم- تداوم داشته باشد و آدمهاي زيادي اينجا کار کنند. اين حس خيلي خوبي به من ميدهد.
در حال حاضر چند نفر اينجا کار ميکنند؟
الان چهار نفر هستيم که به صورت ثابت کار ميکنيم. اما آگهي جذب نيرو دادهايم و بهزودي زود، دو نفر ديگر را به مجموعهمان اضافه خواهيم کرد.
براي جذب نيرو چه ملاکهايي داريد؟
يکي از ملاکهاي اصليمان اين است که نيرويي که به شرکتمان اضافه ميشود، جزو نخبهها باشد و چون نزديک دانشگاه اميرکبير هم هستيم، فوري در دانشکدهها آگهي ميدهيم. از طرف ديگر برايم خيلي مهم است که آن شخص همه کاري در شرکت انجام دهد و انعطافپذيري داشته باشد. چون محيط کار ما اينجا کاملا دوستانه است و اصلا حالت رئيس و مرئوس نداريم و همه با هم، همه کاري را انجام ميدهيم. به همين علت هم در درجه اول شخصيت فرد برايم مهم است. تخصص را ميشود به دست آورد، اما روحيه شکستناپذيري ممکن است هيچوقت در افراد ايجاد نشود. بعدتر ميرويم سراغ سابقه کار، تخصص، روابط عمومي، ذهن ايدهپرداز افراد و مواردي از اين دست.
نکتهاي جا مانده که دوست داشته باشيد به آن اشاره کنيد؟
چون شما از بنياد ملي نخبگان آمديد، ميخواستم يک نکته را متذکر شوم. راستش ما ديگر انتظار نداريم که بنياد به ما کمک مالي کند. تا اينجا که کمک چنداني نگرفتيم. ولي به نظرم بهتر است يک مقدار ارزيابيهاي بنياد تخصصيتر و دقيقتر باشد و شرکتهاي مستعد را شناسايي کنند، نه اينکه هر شرکتي صرفا گواهي دانشبنيان بگيرد و انتظار کمک داشته باشد. شايد اگر من حمايت لازم را دريافت کنم، براي مديريت يک شرکت خيلي بزرگ چيزي کم نداشته باشم، ولي چون آن توان نيست، بايد پلهپله و با شيب خيلي ملايم شرکتم را جلو ببرم. اگر واقعا هدف بنياد ملي نخبگان کمک کردن به اقتصاد دانشبنيان است، يک مقدار بايد شناساييها را بهتر انجام دهد، شرکتهاي مستعد را پيدا کند و به آنها کمک برساند. اين کمک هم آنقدر نبايد پيچيده باشد که شرکت پشيمان شود از اينکه دارد وارد اين پروسه ميشود و فکر کند اگر سراغ اين پروسه نروم و اين وقت را به کار خودم اختصاص دهم، خيلي موفقتر ميشوم تا اينکه بخواهم دو سال درگير پروسه يک وام صد ميليوني باشم.
کمکي که از آن صحبت ميکنيد، فقط حمايت مالي است؟
نه، هر حمايتي. مثلا الان در بحث بويايي مشکل قانوني داريم. اينکه اصلا سيستم بويايي در هيچکدام از آييننامههاي وزارت بهداشت تعريف نشده. حتي آييننامه طب کار. درحاليکه استانداردهاي جهاني وجود دارد که ميگويد برخي مشاغل مثل آتشنشان، کسي که در شرکت گاز کار ميکند، پليس يا کسي که در کارخانه مواد شيميايي کار ميکند و... بايد حس بويايي سالم داشته باشند. اين در استاندارد بينالمللي کاملا واضح نوشته شده. اما چون در کشور ما نه اين سيستم بويايي بوده، نه به آن پرداخته شده، نه به آن اهميت داده شده و نه جايي اسمش آمده و خيلي جديد است، در آييننامههاي وزارت بهداشت به هيچ عنوان چنين چيزي در نظر گرفته نشده است. حتي تعرفه پزشکياش هم معلوم نيست. اگر شرکت ما بخواهد دنبال اين قضايا را بگيرد، يک زمان طولانياي ميطلبد. من درخواستم اين است که حداقل وقتي من يک درخواستي ميکنم، کميتهاي تشکيل بدهند و به اين موضوع رسيدگي کنند. وقتي اين موضع در دنيا به شکل الزام درآمده، چرا در ايران نيست؟ اگر اين اتفاقات بيفتد، اينقدر براي ما مارکتينگ سخت نخواهد بود. بحث بازاريابي ما براي اينکه قانون هيچ حمايتي نميکند، خيلي دشوار است.
يعني بازار کارتان الان محدود است...
بله. اگر در طب کار اهميت پيدا کند و بنويسند که بايد حس بويايي ارزيابي شود، بازار کار ما هم گسترده ميشود. اين در حالي است که همه متخصصان اذعان ميکنند که در برخي مشاغل واقعا سلامت حس بويايي بسيار مهم است. اما اين ضعف قانوني را داريم و خيلي سخت است که ما يک قانون قديمي را تغيير دهيم.
منبع: «ماهنامه سرآمد»