زمانیکه تلاشهاي فورد با شکست مواجه شد، حدودا چهل ساله بود، اما او دلسرد نشد تا يک شکستخورده بزرگ نباشد. او دوباره عزمش را جمع کرد تا در سال 1903 که بار ديگر شانس خود را براي راهاندازي يک شرکت خودروسازي امتحان کرد.
پایگاه اطلاعرسانی بنیاد ملی نخبگان، شرکت خودروسازي فورد در حال حاضر دومين توليدکننده خودرو در ايالات متحده امريکاست و از پايان سال مالي 2011 تاکنون به عنوان پنجمين خودروساز بزرگ جهان شناخته ميشود. کارخانهاي که هنري فورد در سال 1903 راه انداخت، در سراسر جهان 90 کارخانه دارد و سال 2010 در فهرست فرچون 500 در جايگاه هشتمين شرکت بزرگ در ايالات متحده قرار گرفت. اما مسير موفقيت فورد چطور شکل گرفت؟
از کشاورزي تا راهاندازي کارخانه چوببري
هنري فورد مشهور سال 1863 در امريکا به دنيا آمد. او که پدري انگليسي با پروتستان مذهب داشت، در مدرسه بازرگاني درس خواند اما صنعت و امور مربوط به آن همواره شيفتهاش ميکرد و به همين خاطر هم بود که بهسرعت از تحصيل در رشته بازرگاني انصراف داد و به تحصيل در زمينه خودروسازي پرداخت. خانواده فورد، از جمله پدرش، کشاورز بودند و زمين برايشان اهميت ويژهاي داشت به همين خاطر هم بود که پدر او انتظار داشت پسرش، بنا بر سنت روستانشيني، به کشاورزي بپردازد. فورد علاقه چنداني به اين کار نداشت ولي علاقهاي که به دختري کشاورز پيدا کرده بود باعث شد پيشنهاد پدرش را مبني بر گرفتن يک قطعه زمين 320 هزارمتري از او بپذيرد. اين زمين چوب فراواني داشت. او در زمين خود يک کارخانه چوببري راهاندازي کرد و به فروش الوار پرداخت و همزمان ماشينآلات کشاورزي را تعمير ميکرد. اما فورد به محض اينکه توانست با دختر مورد علاقهاش ازدواج کند، همه علاقهاش را به کشاورزي از دست داد و کولهبارش را بست تا به ديترويت برود و در در شـرکت برق اديسون به عنوان تکنيسين مشغول به کار شود.
درشکه بدون اسب؛ اولين تلاش فورد براي ساخت خودرو
در آن روزها مجلات امريکايي پر از مطالبي درباره خودرو و تحولات سريع صنعت خودروسازي بود که فورد را تحت تاثير قرار داد و او را واداشت با کار نيمهوقت در منزلش در بهار 1896 اولين «درشکه بدون اسب» را بسازد. اين اتومبيل که اکنون در يک نمايشگاه در ديترويت قرار دارد، شبيه اتومبيلهاي معمولي نيست بلکه با چهار چرخ سيمي که به چرخهاي يک دوچرخه سنگين شباهت دارند، به وسيله يک اهرم، شبيه سکان قايق، رانده ميشود و فقط امکان حرکت رو به جلو را دارد. سه سال بعدي زندگي فورد به تکميل سه خودرويي اختصاص يافت که او ساخت. پس از اين مدت بود که احساس کرد مهارت لازم را به دست آورده است و ميتواند از شرکت اديسون خارج شود. او در اين زمان شرکت اتومبيلسازي ديترويت را تاسيس کرد؛ شرکتي که خود او در آن سرمهندس بـود. اما اين شرکت در اواخر سال 1900 منحل شد و فورد علت آن را تمايل نداشتن گردانندگانش به توليد انبوه از يک مدل استاندارد ذکر کرد.
تاسيس شرکت موتور فورد و سودآوري براي سهامداران
تلاشهاي فورد با شکست مواجه شده بود اما او که در آن زمان حدودا چهل ساله بود، دلسرد نشد تا يک شکستخورده بزرگ نباشد. او دوباره عزمش را جمع کرد تا در سال 1903 که بار ديگر شانس خود را براي راهاندازي يک شرکت خودروسازي امتحان کرد و با کمک الکساندر مالکلمسن، شريک عمدهاش و يازده سهامدار ديگر، شرکت موتور فورد را راه انداخت که با سرمايه اسمي صد هزار دلار تشکيل شد اما فقط 28 هزار دلار آن پذيرهنويسي شد و از اين مبلغ هم در واقع نصف آن پرداخت شده بـود. شرکت «بريا فورد وس اير» سهامداران سود زيادي داشت و با خروج مالکلمسن از آن، فورد سهامدار عمدهاش شد. در اکتبر سال 1908 فورد مدل T به بازار عرضه شد که مورد توجه همگاني قرار گرفت و خيلي زود تمامي کارخانجات نيز اين مدل را تقليد کردند. قيمت اين خودرو در سال 1908 حدود 825 دلار بود (معادل 21 هزار و 340 دلار امروزي) و با کم شدن قيمتش تا سال 1920، بيشتر رانندگان امريکايي، رانندگي را با آن ياد گرفتند.
تبليغات؛ محور فعاليت فورد
فورد ميخواست مطمئن شود که همه روزنامهها و مجلات تبليغي از محصول او را منتشر ميکنند بنابراين وقت و هزينه زيادي صرف تبليغات و با فروشندگان محلي نيز روابط خوبي برقرار کرد تا اتومبيلش را در تمامي شهرهاي امريکاي شمالي پخش کنند. اين نوعي بازي دو سر بُرد بود زيرا اين فروشندگان از سود فروش اتومبيلهاي فورد به ثروت زيادي رسيدند. فورد علاقه زيادي به فروش اتومبيل خود به کشاورزان داشت چون بهشدت معتقد بود که اتومبيل کشاورزي را رونق ميدهد. او در اين سالها به سود 100 درصدي رسيد. در سال 1914 توليد کارخانه فورد از 250 هزار دستگاه در سال عبور کرد. در سال 1916 قيمت اتومبيل فورد به 360 دلار کاهش يافت که اين کار باعث افزايش توليد آن به 472 هزار دستگاه در سال شد به طوري که در سال 1918 نيمي از اتومبيلهاي ايالات متحده مدل T بودند. اهل فن يکي از دلايل موفقيت فورد را پس از شکستهاي قبلي همين تبليغات ميدانند. در يکي از اين تبليغات نوشته شده بود: «ساخت و فروش اتومبيلي که بهويژه براي استفاده روزمره شغلي، حرفهاي و خانوادگي طراحي شده است... ماشيني که به خاطر فشردگي و جمع و جور بودن به طور يکسان از سوي مردان، زنان و کودکان مورد پسند و تحسين قرار ميگيرد. سادگي، ايمني، آسايش همهجانبه و بالاتر از همه، بهاي فوقالعاده مناسبش آن را در دسترس هزاران نفري قرار ميدهد که هيچگاه نميتوانستند در مورد پرداخت قيمتهاي افسانهاي که براي اغلب ماشينها خواسته ميشود، حتي فکر کنند.»
وقتي کيفيت و قيمت هر دو حرف اول را ميزنند
فورد معتقد بود که در زمينه توليد کالا در درجه اول بايد از لحاظ کيفيت و قيمت رضايت مصرفکنندگان را به دست آورد تا محصول مشتري بيشتري پيدا کند. پنج موردي که فورد هميشه در کارش مدنظر داشت، اين بود که مردم امريکا به ميليونها خودرو نياز دارند، يک مدل بادوام و ارزان ميتواند به بهترين شکل اين نياز را تامين کند، بـا تلفيق عناصر فناوري براي عملي کردن توليد انبوه ميتوان ميليونها وسيله نقليه ارزانقيمت را به توليد رساند، با کاهش قيمت کالا بازار فروش توسعه پيدا ميکند و براي بالا بردن قدرت خريد و در نتيجه زياد کردن تقاضاي موثر براي کالاهاي صنعتي بايد دستمزد کارگران را بالا برد. w
منبع: ماهنامه دانش بنیان