خاندان جويني از خاندانهاي بااصالت ايراني بودند که سيادت و سياستورزي در آنها موروثي بود. اين خاندان در دولت سلجوقيان و خوارزمشاهيان و مغولان همواره داراي مشاغل مهم بودند و اغلب مقام صاحب ديواني داشتند.
پایگاه اطلاعرسانی بنیاد ملی نخبگان: آفتاب تازه سر زده بود که خواجه نصيرالدين طوسي، بنيانگذار رصدخانه مراغه و مشاور هولاکو، عصا و تسبيح و اسطرلاب به دست گرفت و از گروهي خواست تا پشت سرش آتش و بخور حمل کنند، سپس به سمت خيمه هولاکو حرکت کرد. خواجه درحال بخور دادن و نظر کردن به اسطرلاب به نزد خاصان ايلخان رفت و حال هولاکو را جويا شد. هنگامي که گفتند حالش مساعد است، درخواست کرد که او را ببيند. هولاکو او را به حضور پذيرفت و خواجه گفت که با رمل و اسطرلاب و نگاه کردن در کواکب دريافته که حادثه ناگواري براي خان در حال وقوع بوده و او با بخور دادن و خواندن ادعيه از خدا خواسته تا آن را از خان دور کند و شايسته است که خان نيز دستور به آزادي تمام حبسيان دهد.
در ميان آزادشدگان، عطاءالملک جويني ديوانسالار بزرگ ايراني هم حضور داشت؛ سياستمداري که هولاکو به دسيسه دشمنان فرمان مرگش را داده بود و تمام تدابيري که خواجه نصير چيده بود، از براي آزادي او بود. جويني بزرگ، مردي که سعدي شيرازي را پدر خطاب ميکرد و سعدي در قصيدهاي با مطلع کدام باغ به ديدار دوستان ماند/ کسي بهشت نگويد به بوستان ماند، او را امين مشرق و مغرب و علاء دولت و دين ناميده و ستوده بود.
خاندان جويني از خاندانهاي بااصالت ايراني بودند که سيادت و سياستورزي در آنها موروثي بود. اين خاندان در دولت سلجوقيان و خوارزمشاهيان و مغولان همواره داراي مشاغل مهم بودند و اغلب مقام صاحب ديواني داشتند. به همين علت اکثر افراد اين خانواده به صاحب ديوان معروف بودند. وظيفه صاحب ديوان اداره کردن امور مالي و عايدات مملکت بود (تقريبا معادل با وزارت دارايي کنوني). عطاءالملک جويني از سمت مادر نيز با منتجبالدين جويني نسبت داشت و اين شخص دايي عطاءالملک بود و به گفته خودش نسب به دبير شمسالمعالي قابوس بن وشمگير ميبرد. حضور سياسي پياپي چند نسل از اين خانواده در حکومتهاي مختلف، آنان را در فهرست خاندانهاي سياستمدار ايراني همچون آل برمک در عصر خلفا قرار ميدهد.
نـسب اين خانواده به فضلبن ربيع،حاجب و وزير خلفاي عباسي ميرسد. خاندان جويني در زماني که ايرانيان مغلوب قوم مهاجم مغول شده بودند، با همراهي بزرگمرداني چون خواجه نصيرالدين طوسي دوباره فرهنگ ايراني اسلامي را احيا کردند و شايانترين خدمات را براي اين مرز و بوم انجام دادند.
بهاءالدين جوينى، پدر عطاءالملک، صاحب ديوان استيفاي سلطان محمد خوارزمشاه و پسرش جلالالدين منکبرني بود . او پس از زوال خوارزمشاهيان به خدمت مغولان درآمد و در آن حکومت نيز به مقام صاحب ديواني رسيد. بهاءالدين، دو پسرش شمسالدين محمد و علاءالدين عطاءالملک را بـه دسـتگاه ديـواني مغولان وارد کرد. هوش و استعداد ذاتي دو برادر عاملي شد تا آنـان نـيز همچون پدر در شمار زبدهترين ديوانيان عصر خود درآيند و بالغ بر 20 سال سياست و ملکداري قلمرو وسيع ايلخانان مغول را در دست گـيرند. عطاءالملک جويني در جوين، يکي از شهرهاي خراسان، چشم به جهان گشود و قبل از اينکه به 20 سالگي برسد، بهعنوان دبير در دستگاه امير ارغون داخل شد. امير ارغون، در دوران حكومتش در ايران، به منظور ارائه گزارش مقر حكومتى خود به امپراتوران مغول، پنج بار به قراقوم، پايتخت مغولستان، سفر کرد. در اغلب اين سفرها عـطاملك که ازجمله کاتبان ويژه ارغون بود، او را همراهى مىكرد. نزديك 10 سال از عمر علاءالدين در اين سفرها گذشت.
در يکي از اين سفرها، عطاءالملک در حدود يک سال و پنج ماه در اردوي منگوقاآن در قراقروم توقف کرد و چنانکه در ديباچه کتاب خـود، «تاريخ جهانگشاي»، بيان ميکند، در همين مدت توقف او در دربار منگوقاآن بود که جمعي از دوسـتان و نـزديکان او اشـاره کردند که اخبار و اطلاعات قوم مغول را در قالب کتابي تاريخي بنويسد و او شروع به تحرير «تاريخ جهانگشاي» کرد. در اين کتاب منظور از «جهانگشاي» همان چنگيزخان است .
هنگامي که هولاکوخان مغول به خراسان آمد، عطاءالملک به او پيوست و او را در جنگ با اسماعيليان الموت و خليفه عباسي در بغداد همراهي کرد. هولاکو هنگام محاصره ميمون دژ از محکمترين قلاع الموت که مسکن شخصي امامان اسماعيليه بود، به عطاءالملک فرمان داد طوماري را که مـتضمن شرايط صلح و تسليم اهل قلعه بود، نزد رکنالدين خورشاه، آخرين شاه اسماعيليه، ببرد. عطاءالملک با جلب رضايت هولاکو توانست قسمتي از کتابخانه عظيم الموت و آلات رصد را از نابودي نجات دهد. عطاءالملک که هنگام فتح بغداد و براندازي آخرين خليفه عباسي در کنار هولاکو حضور داشت، يک سال بعد بهعنوان فرماندار بغداد، جنوب بينالنهرين و خوزستان منصوب شد و بر اريکه خلفا تکيه زد. در تاريخ اسلام اين اولين بار بود که بغداد به دست يک ايراني اداره ميشد و علاءالدين حدود 24 سال بر اين ديار حکومت کرد.
در زمان حكومت عطاءالملك جويني، نهتنها خرابيهاي بغداد و عراق ترميم شد، بلكه بر آباديها افزوده شد. يکي از کارهاي او حفر نهري در نجف با صرف هزار دينار زر سرخ براي انتقال آب شيرين فرات به کوفه بود و 150 قريهاي که بر کنار اين نهر ساخته شد، باعث رونق زراعت و آبادي ملک شد و به شهادت کتب تاريخي، بغداد در زمان حكومت عطاءالملک بسيار آبادانتر از ايام خلفاي عباسي شد. او امر به ضرب سکههاي مسي (فلوس) داد تا کار دادوستد مردم بغداد آسانتر شود و براي استحکام پايگاه مذهبي خاندان خود با شمس الضحي که از خاندان آخرين خليفه بغداد بود، وصلت کرد. او به رسم دوران خلفا به اقامه نمازجمعه در بغداد اقدام کرد و از برجستهترين کارهاي او برقراري مجدد مراسم حج و برپاداشتن آن براي اولين بار پس از ايجاد حکومت مغولي در ايران بود . قسمتي از متن فرمان باز شدن راه حج به قلم توانمند عطاءالملک اينگونه است: «ايها العشاق بـاز آن دلسـتان آمـذ پديذ، جان بر افـشانيد کـان آرام جان آمذ پديذ، وقـتست کـي ار با وجد و صفا و عاشقان مروه و صفا که سالها است ناله شوق تقبيل عتبه کـعبه چـشم انتظار بر دريچه غيب نهاذهانـد لبـيکزنان احـرام بـندند و عـاشقوار پاي در راه نهند و روي بکار آرند و مـاسوي الله را پشت پاي زنند.»
در دوره استيلاي مغولان بر ايران، رسم شد که ديوانيان و وزرا سه زبان فارسي و عربي و ترکي يا مغولي را بدانند و مانند گذشته هر وزير بايد از موسيقي، نرد، شطرنج، شعرشناسي، شعرسرايي، لطيفهپردازي، طب و نجوم سررشته داشت. عطاءالملک ديوان انشا را به نحوي بازسازي کرد که از آن پس نامهها نه به عربي، که اغلب به فارسي و گاه مغولي نوشته ميشد. هنگامي که حکم فرمانروايي شوشتر را دريافت کرد، براي آباداني اين خطه دستور به ساختن پلي پولادين داد که آن را در دروازه دزپل (دزفول) بر رودخانه نصب کردند و اين همان مکاني بود که در گذشته ساسانيان هم بر آن پلي ساخته بودند. عطاءالملک يکي از دختران خود را به نکاح شيخ صدرالدين حمويه شافعي درآورد و اين همان شخص بلندمرتبهاي است که غازان خان، نواده هلاکو، به دست او اسلام آورد و به پيروي او نزديک به صد هزار نفر از اميران و لشکريان مغول به اسلام گرويدند.
البته زندگي عطاءالملک خالي از رنج و مشقت نبود. بنا بر رسم مغول، خان براي نظارت مستقيم در کار ولايات و فرمانروايان، ماموري مغولي به نام «شحنه» به ولايات ميفرستاد. شحنهاي مغولي به نام استو بهادر عطاءالملک را به تصرف در اموال ديواني متهم کرد، به گونهاي که هلاکو بر عطاءالملک خشم گرفت و تنها با شفاعت اعيان بود که حکم مرگ خواجه به ستردن موي محاسن تقليل پيدا کرد. شمسالدين، برادر عطاءالملک که سمت وزارت هولاکو را بر عهده داشت، به اين شحنه هشدار داد: «موي را هرگاه بسترند، باز برويد، ليکن سر را هرگاه بسترند، هرگز ديگر بار نرويد.» پس از اينکه اين بيگناهي عطاءالملک ثابت شد، فرمان قتل اين شحنه صادر گشت. عطاءالملک يک بار نيز به کارداني خواجه نصير از مرگ رست و در آخرين سالهاي زمامداري هم مورد خشم ارغون خان مغول قرار گرفت و بسيار رنجها کشيد تا وفات يافت.
تالیفات عطاءالملک جوینی
«تـاريخ جـهانگشاى» جـوينى نوشته عطاءالملک جويني به زبان فارسي، يکي از مهمترين منابع براى بررسى دوره حکومت مغول است. زيرا مولف سالها در دربار حاکمان مغول از نزديک شاهد وقايع بوده و همچنين هنگام اقامت در مغولستان به کتاب «تاريخ سرّي مغولان» دسترسي داشته است. ظاهرا مغولاني که مطلع به حوادث و معتمد بودهاند، آن را براي وي ترجمه کرده بودند. «تاريخ سري مغولان» به زبان مغولي، درباره تاريخ مغولان و لشکرکشيهاي آنها در زمان حيات چنگيز است.
«تاريخ جهانگشاي» مشتمل بر سه جلد است: جلد نخست، شامل تاريخ چنگيز و فتوحات او، دوران سلطنت اوگتاي قاآن پسر چنگيز و سلطنت گيوک خان پسر اوگتاي. جلد دوم، شامل تاريخ خوارزمشاهيان و قراختاييان، گورخانيان و سرگذشت حکام و شحنگان مغول در عهد اوگتاي قاآن تا ورود هولاکو. جلد سوم، شامل تاريخ منگوقاآن و تفصيل حمله هولاکو به ايران، قلع و قمع اسماعيليه و تاريخ ملوک اسماعيليه الموت و شرح مذهب اسماعيليان است تا انقراضشان. عطاءالملک از فـتح بغداد که خود حضور داشته، گزارشي عرضه نکرده است. درحـاليکه بعد از آن او حدود 27 سال ديگر در قيد حيات بوده است. در برخي از نسخههاي اين کتاب فصلي هم در شرح فتح بغداد به دست هولاکو، نوشته خواجه نصيرالدين طوسي، آمده است.
«تاريخ جهانگشاي» تاريخ سياسي محض نيست، زيرا مولف هنگام شرح وقايع، درباره اوضاع اقتصادي، اجتماعي، بافت شهرها و موقعيت جغرافيايي آنها و اسامي قديمي شهرها نيز توضيحات جالبي ارائه کرده است. همچنين اطـلاعات منحصربهفردي در خصوص روابط هيئت حاکمه با مردم، پايگاه اجتماعي طبقات مختلف جامعه، مبارزات مردم بـراي رهـايي از چـنگال بيگانگان، شيوه حکومتداري مغولان و دستگاه دولتي و مالياتهاي گوناگون و حتي مسائل فرهنگي جامعه نظير حقوق زنـان در قـبيلههاي مختلف آنان، ازدواج و آيينهاي مربوط به آنها در اين کتاب تحرير شده. او در اين کتاب بيطرفانه به بررسي و تحليل علل شکست سلاطين ايراني در برابر مغولان و بسياري حوادث ديگر پرداخته و از اين لحاظ شيوه تاريخنگاري او به شيوه ابنخلدون نزديک است.
مطالب «تاريخ جهانگشاي» درباره اسماعيليه نيز اهميت دارد، زيرا او در اين کتاب سرگذشت «سيدنا» را که نوعي زندگينامه خودنوشت از حسن صباح بوده، عينا در آن گنجانيده است.
رساله «تسليه الاخوان» کتابي ديگر از عطاءالملک است. شهرت عالمگير و اقتدار و محبوبيت عطاءالملک، آرامش از دشمنان و رقيبان و نودولتان ربوده بود و هر از چند گاهي دسيسهاي در مورد او چنان بالا ميگرفت که او را به زندان و غل و زنجير و حتي تا پاي اعدام ميکشاند . موضوع «تسليه الاخوان» شرح پارهاي از اين توطئهها و سخنچينيهاست که در آخرين سال زندگي عطاءالملک به وقوع پيوسته است.
مرگ سیاستمدار
اين بزرگمرد سرانجام درحاليکه ارغون بر او خشم گرفته بود و مصايب بسيار بر او وارد شده بود، درگذشت. پيکر او را به تبريز بردند و در مقبره چرنداب به خاک سپردند.
برادرش شمسالدين در رثاي او سرود:
اي دو نور ديده جهان فروزم
رفتي و زهجر تو سيه شد روزم
بوديم دو شمع هردو سوزان بوديم
ايام تو را بکشت و من ميسوزم