دکتر محمود شیخ زینالدین با اشاره به اینکه بستر ورود به اقتصاد دانشبنیان یک بستر سیاسی، اقتصادی و از بعد دیگر اجتماعی است، یعنی صرفا موضوع علمی و فناوری نیست، گفت: شما تا وقتی دارید محصول علمی یا مقاله پژوهشی تولید میکنید، خودتان هستید و آزمایشگاه و دانشجوی دکترایتان و البته یک مقدار تجهیزات و وسایلی که با آن کار میکنید. اما وقتی میرسید به محصول، به واقعیات دیگری هم برمیگردد که جنسش اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است.
پایگاه اطلاعرسانی بنیاد ملی نخبگان: گفتوگوی ما با دکتر محمود شیخ زینالدین، درباره تجاریسازی ایدهها، شرکتهای دانشبنیان و اهمیت عرضه و تقاضا و نوآوری و...، پیش از آن شروع شد که ما سوالی را مطرح کنیم. دستگاه ضبط صوت را روشن کردیم تا از صحبتهایش جا نمانیم و معاون نوآوری و تجاریسازی فناوری معاونت علمی و فناوری رئیس جمهور، اینگونه مدخل بحث را به رویمان گشود:
توسعه شرکتهای دانشبنیان مطالبه راس هرم نظام، تکلیف اسناد بالادستی، آرزوی متخصصان و اهل علم، ضرورت اقتصادی و یک الزام زیستمحیطی است. اینطور نیست که ما آن را انتخاب کنیم یا نه. درحقیقت به جمیع جهات ملزم به انجام آن هستیم. به خیلی از استانها که سفر میکنم، این پرسش را مطرح میکنم که به نظر شما بیست سال دیگر چرخ اقتصاد شهر و استان شما را چه چیزی میچرخاند. این سوال خیلی مهمی است که معمولا کسی برایش جوابی ندارد. اصلا کسی به این موضوع فکر نمیکند. این در حالی است که کل کشور ما دیگر راهی غیر از توسعه فناوریهای دانشبنیان ندارد.
بحث را از همینجا شروع کنیم. مشکل کجاست؟ یعنی شرکتهای دانشبنیان که به تعبیر شما ضرورت است و در اسناد بالادستی هم آمده و ظاهرا به لحاظ حقوقی هم مشکل ندارند، موانع جدیشان کجاست؟
مانع اصلیاش این است که ما عادت نکردهایم کار کنیم تا درآمد داشته باشیم. ما عادت نکردهایم که روی توانمندیهایمان ثروت کشور را زیاد کنیم. برای همین اصلا فارغالتحصیل میخواهیم چه کار؟ نخبه میخواهیم چه کار؟ آدم درسخوانده و اهل فکر و دانشمند به چه دردمان میخورد؟ ما عادت کردهایم برای تامین درآمدمان نفت بفروشیم. با همین نفت هزینههای زمان جنگ را تامین میکنیم. بعد از جنگ، با همین نفت سازندگی میکنیم، با نفت اصلاحات اجتماعی و سیاسی میکنیم. مناطق محروممان را با همین پول نفت میسازیم و همه شاکله اقتصادیمان را نفت ساخته است. شما مقایسه کنید درآمد نفتی کشورمان را با کشورهایی که نفت ندارند اما درآمد دارند و درآمدشان هم بالاست.
ولی ما نه. درآمد بدون نفتمان را ببینید در سال چقدر است؟! یعنی در سال چقدر کار میکنیم؟! در حوزه علم و فناوری هم هر کاری که انجام گرفته، فقط در حوزه عرضه محصولات دانشبنیان بوده است. برای ایجاد تقاضا کاری نکردیم. درواقع اصلا تقاضایی نیست. تقریبا در سال 80 میلیارد دلار واردات داریم. (این آمار غیررسمی است.) حدود 55 میلیارد دلار از مبادی رسمی میآید و میگویند حدود 25 میلیارد دلار از جاهای دیگر. حالا این 80 میلیارد دلار که میشود 280 میلیارد تومان چه بازار بزرگی است. بخش عمدهای از این محصولات در حوزه اقتصاد دانشبنیان تعریف میشود، اما مسئله اینجاست که عرضه ما در داخل مطابق با تقاضا تعریف نشده. ما برای محصولات دانشبنیانمان ایجاد تقاضا نکردهایم، و به همین جهت کسی نیست که از ما بخرد. ناچار باز سراغ پول نفت میرویم تا اقتصادمان بچرخد.
چندین سال پیش -فکر میکنم اواخر دوره سازندگی بود- مطرح شد که ما کمکم باید از نفت فاصله بگیریم و به سمت اقتصاد غیرنفتی حرکت کنیم. مسئولان عالیرتبه هم همین را تاکید و تایید کردند، منتها هیچ اتفاقی نیفتاد. مثلا گفتند دولت را کوچک کنیم، وابستگیمان را به نفت کم کنیم، هم به لحاظ نظری و هم عملی، حتی راهکار هم برایش اندیشیدند. نشستند برنامهریزی کردند، ولی متاسفانه در عمل ما نهتنها از اقتصاد نفتی فاصله نگرفتیم، بلکه وابستگیمان به نفت آنقدر زیاد شده است که الان بعد از چند روز تحریم، گرفتار میشویم و برای خلاصی از این گرفتاری اقتصاد مقاومتی مطرح میشود. اما در عمل کافی است در این شهر راه بروید، تا هیچ نشانی از مقاومت یا اقتصاد مقاومتی نبینید.
تا وقتی ما آن منبع راحت درآمد را داریم، سخت است برویم سراغ چیزدیگر. مثل اینکه شما گرسنه باشید، یک آشپزخانه پر از غذا هم باشد، بعد بگویند از این نخور. خیلی کار سختی است. شما هفت دلار خرج میکنید، 100 دلار نفت میفروشید. کدام فعالیت اقتصادی اینقدر سود دارد؟ حالا شما میگویی از این بگذر، چند میلیون دلار خرج کن یا فارغالتحصیل دانشگاهی تاپ و متوسط داشته باش، شرکت بزن، تولید کن، بعد بفروش. اصلا سازوکارهای ما برای چنین چیزی طراحی نشده است. شما به کسی دیگر به جز مهندس ساختمان بهزور میگویید مهندس. به کسی غیر پزشک خیلی سخت است که بگویید دکتر. چرا؟ چون این مسیری بوده که ما بیش از 100 سال است که به آن عادت کردهایم. بالاخره صناعت در این کشور تاریخی دارد و قبل از نفت هم صناعتی بوده.
البته ما به نسبت همه کشورها زودتر هم شروع کردیم.
اما ادامه ندادیم. یعنی ما یک صناعت قبل از نفت هم داشتیم که لابد خیلی ابتدایی بوده. من نمیخواهم رویش بحث کنم، ولی این همان چیزی است که به آن میگوییم Resource Curse؛ نفرین منابع. این است که گرفتارش هستیم. اگر بخواهیم از این دور شویم، باید تصمیمهای سخت بگیریم.
به نظر میرسد این تصمیمگیری سخت که شما میفرمایید، خیلی تعیینکننده است.
بله و این تصمیمها نه در حوزه علم و فناوری، که در عرصههای دیگر باید اتخاذ شود؛ در حوزه اقتصاد کلان، در حوزه صنعت، در حوزه کارهای اقتصاد و مدیریت. فرض کنید کسی آمده و کاری را غلط انجام داده، بعد شما یقه دیگری را بگیر که الا و لابد این را درست کن. میگوید کار من نیست، راهحلش دست من نیست. خب نمیتواند. در حوزه علم و فناوری آنجا که اعتماد کردیم، چون نیاز داشتیم، تقاضا ایجاد کردیم، جواب هم گرفتیم. در حوزه هستهای جواب گرفتیم. در حوزه دفاعی جواب گرفتیم. در حوزه دارو و هر جا که تحریم فشار آورده، جواب گرفتیم . نمیگویم الزاما اقتصادی و سودآور هم بوده، ولی دستکم به این نتیجه میرسیم که مشکل تکنیک و فن نیست. عرض من این نیست که ما نیازهای علمی و بهخصوص پایهای یا طراحی پایهمان را میتوانیم رفع کنیم. اتفاقا مشکلات ریز مهندسی بسیار بسیار زیاد داریم که خیلی جاها هم به روی خودمان نمیآوریم، ولی مسئله این است که اصلا به این مرحله نمیرسیم. برای اینکه تقاضایی نیست. ما مشکلمان این است که تصمیمهای سخت نمیتوانیم بگیریم.
من میترسم به آنهایی که تصمیم سخت نمیگیرند، بربخورد. ولی ما میرویم در مجلس مینشینیم و نمایندگان محترم مجلس بهدرستی به ما میگویند که شما مکلفید قانون حمایت از شرکتهای دانشبنیان را اجرا کنید. قانون بسیار خوبی است و واقعا باید تشکر کرد از مجلس که یک چنین قانونی تصویب کرده. مشکل اما همچنان گرفتن تصمیمهای سخت است. تصمیم سخت این است که انرژی نباید سوبسید داشته باشد، یعنی آن غذای آماده را نباید بخوریم. وقتی انرژی سوبسید دارد، شما موتور هیبریدی میخواهی چه کار؟
این را که میفرمایید، برای فناوری تقاضا نیست؛ میشود کمی بیشتر توضیح بدهید؟
عدم وجود تقاضا دو دلیل دارد. یا واقعا به فناوری نیاز نداریم، به این معنی که احساس نیاز نمیکنیم، یا نیاز داریم، اما نیازمان را از یک جای دیگر رفع میکنیم. دلیل این بینیازی این است که منابع بین نسلی در ذهن ما ارزش ندارد. یعنی اگر از نفت بگذریم و به موضوعات دمدستتر نگاه کنیم، میبینیم که هوا، آب، دریاچه ارومیه، زایندهرود و... ارزش لازم را برای ما ندارند، وگرنه به این سادگی که نمیگذاشتیم از بین بروند. ممکن است بگویند که درکش برای ما سخت است که 100 سال دیگر نفت نداشته باشیم. وقتی این برای شما قیمت نداشته باشد، آن وقت میتوانید ماشینی مصرف کنید که محیط زیست را آلوده کند. بنزین را به جای سه لیتر در 100 کیلومتر، 10 لیتر مصرف کنید. یک وقت هم یک جایی احساس نیاز هست، اما شما آن را از جای دیگر رفع میکنی، چون پول داری و دلیلی نمیبینی که بخواهی زحمت بکشی. آن که آن طرف نشسته، سالها تلاش کرده، تیراژ بالا هم تولید کرده و ارزانتر هم به شما میدهد و شما حتی نمیتوانی با او رقابت کنی.استراتژی ما هم هرگز بر مبنای فعالیت عموم مردم برای تامین نیاز و ایجاد ثروت نبوده است. بخش خصوصی لاغر و ضعیف است. لیست بهترین شرکتهای ایران را نگاه کنید، ببینید در چندتای اول چه تعداد خصوصی هستند؟!
به نظر شما وقتی ما این زیرساختها را نداریم، شرایط را نداریم، تاکید بر این شرکتهای دانشبنیان کار را خرابتر نمیکند؟
این نکته شما درست است، اما راهحلی که ما داریم، این است که به هر دو تا موضوع توجه جدی کنیم؛ هم به موضوع عرضه هم به موضوع تقاضا. نخست باید شروع کنیم به گرفتن تصمیمهای سخت. سوبسید دادن و یارانه به معنای پول تزریق کردن به جامعه، اینها تصمیمهای عامهپسند است. من هم میدانم برای هر کسی که میخواهد تصمیمهای سخت بگیرد، تبعات جدی در پی خواهد داشت. نگرانی شما هم نگرانی بجا و درستی است. میگویید که شماها تازه دارید به مشکل اضافه میکنید. اما ما باید دو تا کار را با هم انجام دهیم و داریم برایش تلاش میکنیم. یعنی در معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری الان عمده استراتژیهای ما معطوف به ایجاد تقاضاست که کار سختی هم هست.
مگر نه اینکه تقاضا هم باید از جانب بخش خصوصی باشد؟
نه، تقاضا برمیگردد به آن تصمیمهای سختی که گفتم. اگر تقاضا میخواهیم، باید تصمیم سخت بگیریم. برای رسیدن به این تقاضا، انرژی نمیتواند با قیمت غیرواقعی عرضه شود. چون وقتی انرژی ارزان است، بسیاری از فعالیتهای فناوری اقتصادی نخواهد بود. این تصمیمها را باید در حوزه سیاستگذاری بگیریم. همین الان ما لایحه خروج از رکود اقتصادی را داریم. لایحه خروج از رکود غیر از اینکه به کالای معمول توجه دارد، باید تلاش کند تا خروج از رکود به روشهایی باشد که نیاز به تزریق منابع نداشته باشد. مثلا در بهینهسازی مصرف انرژی نباید منابع زیادی مصرف کنی، اما بهرهوری را بالا ببری. اینجا باید به نوآوری تکیه کنی. میتوانی برای اینکه فعالیت به وجود بیاوری، پول تزریق کنی، مثلا تسهیلات بدهی که مردم بروند کالای با بهرهوری بالا بخرند.
حالا هم همین اتفاق در بهینهسازی میافتد، ولی سوال این است که در مقابل هزینهای که کردیم، چقدر عایدی داشتیم؟
ببینید، اینکه ما چه کردیم، بحث دیگری است، ولی نفس بهینهسازی این است که مثلا میآییم یک سرمایهگذاری میکنیم، ولی عوضش مصرف گاز را پنج درصد کم میکنیم. این مصرف پنج درصد در طولانیمدت 10 برابر این سرمایهگذاری به من جواب میدهد.¾ولی در عمل که اتفاق نیفتاده.
حالا این بحث را که بهینهسازی چطور عمل کرده، بگذاریم کنار. میخواهم بگویم ما الان فرصتهایی داریم که به ما اجازه میدهد آن چیزی که شما میگویید، تامین شود. الان ما میتوانیم تقاضا ایجاد کنیم. تقاضا ایجاد کردن مصداق داغ داغش لایحه خروج از رکود تورمی است. برای اینکه از رکود بیرون بیاییم، راههایی پیش رو داریم. میتوانیم منابع مالی در اختیار مردم بگذاریم که بروند خرید کنند، اما این تورم هم ایجاد میکند. یا اینکه میتوانیم حرکتهای اقتصادی انجام دهیم که با تزریق پول نباشد، اما منجر به افزایش بهرهوری شود. تکیه کنیم بر نوآوری؛ یعنی بهینهسازی انجام دهیم، بدون اینکه پول اضافی خرج کنیم. این معنیاش این نیست که سرمایهگذاری اولیه نمیخواهد. مثلا میگویم اگر الان بخاری گازیتان راندمانش 65 درصد است،این را برسانید به 80 درصد، حتما یک مقداری پول باید هزینه کنی، ولی آن عدد، عدد بزرگی نیست. چون میبینی در نتیجهاش همانقدر که در مصرف گاز صرفهجویی میکنیم، همانقدر میتوانیم صادرات را بالا ببریم. اینجا ما باید به نوآوری توجه کنیم، ولی نوآوری چیزی نیست که یک ساله جواب بدهد. متاسفانه یا خوشبختانه اینها چیزهایی نیست که سریع جواب بدهد. ¾اصلا خود این لایحه، مثال خوبی است؛ لایحهای که میخواهد ما را از رکود بیرون بیاورد، ولی خودش محتاج طی کردن پروسهای قانونی است که حداقل چند ماه طول میکشد.
بله، برنامهریزیاش هم همینطور. از طرفی عمده فعالیتهای اقتصادیمان اگر هم دولتی نیست، تحت اختیار دولت است. یعنی ما خریدهای عمدهمان کجاست؟ نفت، بهداشت، ارتباطات و امثال اینهاست. خریدار اینها دولت است. اما از سوی دیگر الان ما یک فرصت هم داریم که در حوزه شرکتهای دانشبنیان است. خود همین تلاشی که دارد میشود، باید کمی ملموستر شود. ما ظرفیت علمی مناسب داریم که این علممان را تبدیل به محصول دانشبنیان کنیم و بگوییم ما میتوانیم فلان محصول را در ایران بسازیم. مثلا در حوزه ارتباطات، آنتنهای بیتیاس، سوییچهایی که ما در شبکه با آن سروکار داریم. الان الی ماشاالله ما داریم سوییچ وارد میکنیم.
ما الان گوشی تلفن همراه هم میسازیم.
به نظر من اتفاقا نباید گوشی تلفن بسازیم. تفاوتش با مثالی که درباره گوشیها زدم، این است که آن یک تولید پایدار است که خیلی هم اتفاق نمیافتد. ما به دلیل سرعت رقبا در تولید فناوریهای نوین نمیتوانیم در این عرصه رقابت کنیم. من نقل میکنم از مدیرعامل بوتان. یکی به او گفته بود چرا ساخت مایکروفر را شروع کردی اما ادامه ندادی؟ گفت برای اینکه از پس جنس چینی برنمیآمدم. برای من ارتقای مدل یک مایکروفر دو، سه سال طول میکشید، در همین مدت رقیب چینیام شش تا مدل جدیدتر روانه بازار میکرد. ولی با پکیج من او نمیتواند رقابت کند. نمیتواند در روستاهای گیلان نماینده تعمیر و نگهداری و نصب بفرستد. اما الان در هر شهری که بگویید، یک آدم فنی برای نصب و نگهداری و خدمات پس از فروش دارم. از این دست مثالها بسیار داریم؛ از نیازهایی که داریم از بیرون رفع میکنیم و در داخل قابل تامین است.
برگردم به بحث شرکت دانشبنیان. میگویم بستر ورود به اقتصاد دانشبنیان یک بستر سیاسی، اقتصادی و از بعد دیگر اجتماعی است. یعنی صرفا موضوع علمی و فناوری نیست. شما تا وقتی دارید محصول علمی یا مقاله پژوهشی تولید میکنید، خودتان هستید و آزمایشگاه و دانشجوی دکترایتان و البته یک مقدار تجهیزات و وسایلی که با آن کار میکنید. اما وقتی میرسید به محصول، به واقعیات دیگری هم برمیگردد که جنسش اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است. اینجاست که ما باید آن تصمیمهای سخت را بگیریم. باید به کیفیت این محصولات فکر کنیم، باید برای دادن تضمیمنهای لازم به مصرفکننده فکری داشته باشیم، باید فکر به اصطلاح نحوه بهکارگیری و تسهیل برگزاری مناقصهها باشیم تا بتوانیم از داخلیها استفاده کنیم. از آن طرف هم حالا اینکه شرکتهای دانشبنیان دارند زیاد میشوند، این یک مطالبه عمومی هم به وجود میآورد.
این زیاد شدن بعضا بیرویه به خاطر تسهیلاتی که شما در اختیارشان میگذارید، نیست؟
یکی از تبعات تسهیلات دادن این هست، ولی از آن که بگذریم، ما قبل از اینکه این تسهیلات را بدهیم، در یک بازه 10 ساله در پارکهای علم و فناوری، 3600شرکت دانشبنیان به وجود آوردیم و خیلی هم تسهیلاتی نمیدادیم. اما این عمل در راستای فشار توسعه علمی بود نه در راستای نیاز بازار. اما غیر از بحث فناوری، خود شرکتهای دانشبنیان یک نهاد اجتماعی است. اصلا شرکت یک نهاد اجتماعی است. بهعنوان یک نهاد اجتماعی این تبدیل میشود به یک حرکت اجتماعی و شاید خود همینها هم بتوانند باعث شوند که آن تغییر نگاه و تغییر پارادایمی که نیاز داریم، کمک کند. اینکه برای مثال تعداد نمونهها زیاد شود؛ نمونههایی که محصول قابل رقابت با نمونه خارجی دارند، حداقل بیایند جلو و بگویند نمونه ما 20 درصد گرانتر از نمونه خارجی، یا همقیمت نمونه خارجی است. ولی این مشکل هم هست که الان اساسا خیلی چیزی برای عرضه نیست.
در حوزه رقابت مشکل دیگر خود دولت است که با بخش خصوصی رقابت میکند.
این یک موضوع عام است و در حوزه دانشبنیان از این هم حساستر است. یک شرکت دولتی یا حتی عمومی، خیلی از ریسکهایی را که ممکن است یک شرکت خصوصی برای افزایش بهرهوریاش داشته باشد، ندارد. ضمن اینکه بخش خصوصی از دولت جا میماند. خیلی از خریدهایمان را شرکتهای بزرگ وابسته به دستگاه عمومی و دولتی انجام میدهند. خریدار محصول دانشبنیان که آدمهایی از توی خیابان نیستند. طبیعتا خیلی از این تجهیزات گرانقیمت چیزهایی است که خریدارانش شرکتها و شرکتهای وابسته به دولت یا مجموعههای عمومی هستند. اما شما بهعنوان کسی که مدیر عامل هستی، هزار تا ریسک داری. اگر خصوصی باشی، راحتتر میتوانی این ریسک را بکنی، چون اولا خیلی به کسی پاسخگو نیستی، ثانیا اگر این ریسک شما جواب داد، درآمد و عواید شخصی شما بالا میرود.
حالا اگر شما ریسکپذیر باشید، ولی حاصل این ریسک توی جیب شما نرود، اصلا چرا باید ریسک کنی؟ ولو اینکه شجاعتش را هم داشته باشی. آدم محافظهکار هم وقتی با کاری مواجه شود که ریسکش کم باشد ولی عایداتش خیلی زیاد، طبیعی است که وارد میشود. بعضی وقتها ما خیلی راحت مجموعههای دولتی را متهم میکنیم که چرا خرید داخلی نمیکنند. واقعیتش این است که کار آسانی نیست و دلایل بسیاری هم دارد. فقط این نیست که آدمها نمیخواهند یا اینکه منافعشان در خرید از خارج است. این ساده نگاه کردن به موضوع است و مشکل ما را هم حل نمیکند. به شما عرض میکنم که الان ما در معاونت علمی از هر کسی که بتواند راهحل اجرایی، عملی و غیرشعاری بدهد- روی این غیرشعاری بودن تاکید دارم- استقبال میکنیم. برای اینکه این یک موضوع خیلی جدی و پیچیده است که ما چطور میتوانیم از اتکای شدید به منابع نسبتا ارزانقیمت و سهلالوصولی که داریم، کم کنیم و برویم به سمت اتکا به توانمندی داخلی. البته برخی از اقتصاددانهای بزرگ و خوشنام کشور ما خیلی به این طرز فکر اعتقاد ندارند و میگویند ما باید بگذاریم همه چیز به صورت طبیعیاش اتفاق بیفتد. یعنی اگر چینی ارزانتر تولید میکند، از آن استفاده کنیم. اما این خیلی خطرناک است، یعنی ممکن است ما در این مدت نهتنها زمان را از دست بدهیم، بلکه همه چیز را ببازیم.
فکر میکنم مورد «خودرو» مثال خوبی باشد...
درست است. ممنوعیت و محدودیتهایی که ما در واردات داشتیم، از نظر خیلیها باعث شده که خودروسازهای ما آن رشد و بلوغ لازم را پیدا نکنند. به همین دلیل نگرانند که ما بیاییم این را در حوزههای دیگر هم تعمیم دهیم. این به نظر من نگرانی درستی است. من نمیخواهم وارد این بشوم که در مورد خودرو این بحث درست است یا نه و تحلیلش کنم. میخواهم بگویم اصل نگرانی نگرانی درستی است. یعنی اگر ما داریم یک استراتژی را تدوین میکنیم، باید همه جوانب مسئله را بسنجیم.
در خبرها دیدم که طبق توافق صورتگرفته بین آقای دکتر ستاری و وزیر ارشاد آقای جنتی، که ظاهرا شما هم درگیرش بودید، مقرر شده که در حوزه فرهنگ و هنر، شرکتهای دانشبنیان تاسیس شود و این شرکتهای دانشبنیان در حوزههای فرهنگی مثل سینما، روزنامهنگاری و... تسهیلاتی شاملشان شود.
من با بضاعتی که در فرهنگ و هنر سراغ دارم، عرض میکنم راهاندازی یک شرکت دانشبنیان راحت است. چند عضو هیئت علمی پیدا میکنی، پلات فرمش مینویسی و ... اما در عمل این تبدیل میشود به یک دکانی برای عدهای و درنهایت هیچ عایدی برای فرهنگ و هنر ندارد.
آخرش ما نه فیلم خوبی خواهیم داشت، نه روزنامه خوبی و... از گرفتاریهای ما شاید همین است که یکسری فرمولها و راهکارها جنبه تبلیغی پیدا میکند و بیرویه گسترده میشود و در عمل به تلف کردن وقت و انرژی میانجامد. مثل بنگاههای زودبازده. یکدفعه کشور میرود به آن سمت و یک مغناطیسی از پول و انرژی و تبلیغات درست میشود که همه را به خودش جذب میکند. بعد از چهار سال میبینیم که این بنگاههای زودبازده عملا عایدی که نداشته هیچ، خودش مسبب ضررهای بنیادی بوده است.
نگرانی خیلی بجایی است. مخصوصا اینکه ما خاطره وامهای زودبازده و اینها را هم داریم که در اصل، کلمه حقی بود، اما به آنجایی که میخواستیم، ما را نرساند. به قول شما وقتی شما منابعی را برای یک کار میگذارید، جاذبهای ایجاد میکند. مثلا یک مرتبه گفتیم نانو، همه شدهاند نانوتکنولوژیست. میگوییم بیو، همه میشوند بیوتکنولوژیست. حالا میگوییم شرکت دانشبنیان، همه میگویند دانشبنیان. اما کلیدش این است که وقتی میگوییم تجاریسازی، فعالیتهایی را مورد حمایت قرار بدهیم که بتواند منابعی را که در اختیارش قرار میگیرد، برگرداند. دولت هیچوقت نمیتواند این کار را در مقیاس بزرگ انجام دهد. بنابراین باید این کار را بدهد دست مردم. یعنی اصل اینکه مردم بیایند، شرکت به وجود بیاورند، شرکت خصوصی که مبتنی بر یک کار علمی باشد.
اصلش درست است، حالا مهم این است که با این شرکت دانشبنیان چطور باید رفتار کرد. بعضی وقتها برای ما خیلی دشوار است که به آدمی که میآید و واقعا عاشق کارش است و نسبت به آن کار کاملا الینه شده و میبینیم که این کار، خیلی درست است، فنی یا هنری است و کاملا هم علم و فناوری و بداعت در آن موج میزند، ولی چون اقتصادی نیست، بگوییم نه؛ نمیتوانیم از این حمایت کنیم. اما بهطور معمول ما در تجاریسازی و فناوری نخست به منابع نیاز داریم و دوم باید بدانیم این منابع را کجا و به چه نحو خرج کنیم که منجر به نتیجه شود. ما در فعالیت اقتصاد دانشبنیان یک کار مبتنی بر دانش میخواهیم که اقتصادی باشد. اصلا اقتصاد دانشبنیان اول اقتصاد است، قبل از اینکه دانشبنیان باشد.
یعنی مسئلهاش اقتصاد است. مسئلهاش توسعه علمی نیست. درحقیقت شما میخواهید اقتصادی مبتنی بر دانش داشته باشید. ممکن است بگویید اقتصاد من مبتنی بر کشاورزی است، یا مبتنی بر ساختوساز است، یا مبتنی بر نفت است. الان میگویید این تکه از اقتصاد من مبتنی بر دانش است. اصل حرف این است که این اقتصادی هست؟ آنی که شما میگویید میتوانیم یک پولی بدهیم، یک فیلمی بسازیم به هیچ دردی نخورد، این است.
اما در آن حوزهها هم کارهایی داریم که میتواند خیلی هم اقتصادی باشد. مثلا بعضی انیمیشنها را دیدهایم که خیلی هم اقتصادی بود. ممکن است یک بحث کلی داشته باشیم که چرا این فعالیتهای هنری ما هم اقتصادی درنمیآیند، که مسئلهاش مشابه همان است که برای صنعت هم بود؛ حوزه تقاضا. که آن را هم باید ریشهیابی کرد. عرضم این است که اینهایی که در برنامهریزیها مکلف شدند به کار تجاریسازی فناوری، مثل صندوق پژوهش فناوری، خود معاونت و جاهای دیگر خیلی باید مراقب باشند که تنها فعالیتهایی را مورد حمایت قرار دهند که اقتصادی باشد؛ شرکتی که انگیزه داشته باشد و تغییر در بهرهوری برایش معنیدار باشد و بتواند آنجا که لازم است، ریسک کند و آنجایی که ریسک جواب نمیدهد، اشتباه نکند. منتها ما بهشدت از این لحاظ در فشاریم. برای اینکه خیلی راحت است که عدهای بگویند شما چه معاون علمی فناوری هستید که این نخبگان و فرهیختگان را که به این خوبی کار کردهاند، حمایت نمیکنید؟ از طرفی در این حوزه این سوال که «این پولی که داریم خرج میکنیم اقتصادی است یا نه» سوال غلطی است و این خودش یک مسئله جدی است.
در حوزه هنر به شما گفتم، بگذارید در حوزه علم هم بگویم. بعضی از مجموعههای علمی ما که در دنیا دارند کار میکنند، در ردههای 1تا 10 هستند. در بعضی از دانشگاههای ما آزمایشگاههایی هست که خروجیاش همین مقالههای خوبی است که در ژورنالهای معتبر چاپ میشود و افرادی که در مجامع علمی شناخته شدهاند. اما عموما عادت کردهاند که درآمدشان را از دولت بگیرند و هزینه کنند. نگاه میکنید میبینید که در این مجموعه 10تا محصول را خیلی خوب میشود تجاری کرد، ولی اصلا انگیزهای برای این کار نیست، چون آن منبع دولتی میآید دو، سه سال اداره میکند و میرود. البته واقعیتی هم هست که گاهی وقتها این فرایند قانونی ما و قانون تجارتمان و روابط مالیمان، آنقدر سخت است که منِ مدیر و پژوهشگر میگویم برای چه خودم را این همه اذیت کنم.
منبع: ماهنامه «سرآمد»