درست است در غم ترک عادت به نوشتن با قلم، روي کاغذ اعلام سوک کنيم؟ آيا اين دغدغه بجاست که نوشتن سنتي جاذبه و حالوهوايي اصيلتر دارد؟
پایگاه اطلاعرسانی بنیاد ملی نخبگان: مرحوم گابريل گارسيا مارکز نوشته است که براي بقيه عمر، خاطره آن روزها و شبهاي دراز در اتاقکي در پاريس را حفظ کردهام. نان و پنيري اندک را سق ميزدم و در التهاب و نگراني کاغذهاي زردرنگ و ارزان را سياه ميکردم و در اين ترديد ميسوختم که نتيجه کار، به اين همه سختي ميارزد؟ «صد سال تنهايي» را در اين حالوهوا نوشتم. او ميگويد: از وقتي با صفحه کليد سروکار دارم و از آن بدتر از زماني که ميگويم و منشي بيصدا روي صفحه کليد ميآورد، آن جذبه را تجربه نميکنم. چيزي در اندازههاي «صد سال تنهايي» هم از ذهنم تراوش نکرده است.
نويسندگان نامدار نيمه اول قرن بيستم به آن ماشين تحريرهاي سياه، کوچک و پرصدا خو داشتند. ماشينهاي رويال، المپيا، رمينگتون و آندروود اسباب دست فالکنر و لندن و همينگوي و اوهنري و اورول بود. ميگفتند تلقتلق بلند اين ماشينها، همزمان هم دامنه خيال را گسترش ميدهد و هم بر نيروي چرخش انگشتان ميافزايد. مثل اينکه فوران پديدآورندگي را بخواهند با فشار و با صدا ماندگار کنند. بعضي هم ميگفتند چون برخلاف نوشتن دستي، در تايپ کردن نميشود خط زد و اصلاح کرد، نويسندگان در نوشتن روي کاغذ، بيشتر دقيق ميشدند. گاهي هم پيش ميآمد که مثل همينگوي، برآشفته از خشم ناشي از درد و رنج چهرههاي رمان، ماشين تحرير را از پنجره به کوچه و خيابان پرت کنند.
از اينها گذشته، کار با آن وسايل قرن بيستمي و اين فناوريهاي دائم نوشونده قرن بيستويکمي، بر ذوق و استعداد نوشتن ميافزايد، يا از آن چيزي ميکاهد؟ شايد بشود به اين پرسش در اوايل قرن بيستودوم جواب داد. يعني منتقدان شايد سالهاي دوهزار و دويست و چند بنشينند و داوري کنند: دريغ از آن همه نبوغ نوشتن که در هجوم روزگار الکترونيک دود شد. يا نظر دهند: از وقتي وسايل نگارش الکترونيک رايج شد، نويسندگان به احساس و تمناهاي دروني مردم نزديکتر شدند. آنان که در دوران پيش شهامت نوشتن نداشتند، حالا خود را از جبروت نويسندگان نامدار آزاد ديدند و نويسندگي را تجربه کردند.
انصاف اينکه لباس سريدوزي و ماشيني جاي لباس دستدوز را، لبنيات روستايي جاي توليد کارخانهاي را، سراميک کارخانهاي جاي ظرف دستساز و... را نميگيرد. منطق بازار و موج اقتصاد ليبراليستي اما براي اين تجملها جايي باقي نميگذارد. در چنين بازاري، لطيفههاي خندهآور، نکتههاي قشنگ و هايکوهاي ژاپني را بايد روي صفحههاي گوشي همراه يا نمايشگر رايانه و آيپد و لپتاپ خواند و کنار گذاشت. در اين بازار قرار نيست آدمها بخوانند، بفهمند، ستايش کنند، خشمگين شوند و در ياد نگه دارند. مگر اين همه توليد را ميشود به خاطر سپرد؟ بايد ديد و گذشت. براي همين هم اطلاعات، نکته، لطيفه، تصوير و... به شکل انبوه و کارخانهاي توليد ميشود، به دست انبوه مخاطبان ميرسد تا ببينند و از ياد ببرند.
اين را هم نميتوان دستکم گرفت که سلوک در دنياي مجازي، کاربر را بياختيار ميکشد و ميبرد. اين دنيا پر از رنگ و حرکت و پويايي و ديدني و شنيدني است. وقت اگر باشد، همه ميخواهند براي يک لحظه هم شده، از اين دنيا دل نکنند. نسل جوان امروزي و نسلهايي که در راهاند، از جهان ارتباط نوشتاري فاصله ميگيرند. حق هم دارند. حسين قندي پيش از بيماري، روزي به من گفت: بعيد است بعد از اين جايي براي شهرت روزنامهنگاران سنتي بتوان تصور کرد. شايد اين سرنوشت در انتظار نويسندگان سنتي هم باشد. من اما عقيده دارم هنوز و تا هميشه، کارهاي نوشتاري خوب، مخاطب خواهد يافت. لازم هم نيست نويسنده گرسنگي بکشد، در سرما بلرزد و روي کاغذ نامرغوب بنويسد.
منبع: »ماهنامه سرآمد»