استفاده از علم در خدمت زندگي مردم از جمله ویژگیهای تحسین برانگبز شیخ بهاءالدین عاملی بوده است، اینکه او سعي ميکرده در کنار مردم زندگي کند و به گرفتاريهاي آنان بياعتنا نباشد، آنقدر مهم است که ميتواند الگوي امروز دانشمندان و دانشگاهيان ما باشد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی بنیاد ملی نخبگان،، تاريخ معمولا قاضي خوبي است؛ يعني بهندرت اتفاق ميافتد که درباره يک شخصت قضاوت غلط داشته باشد. نميخواهيم بگوييم هر کس که از فيلتر تاريخ رد شد و بعدها از او بهخوبي ياد کردند، يک آب شستهتر از بقيه بوده و مو لاي درز کارها و تصميماتش نميرفته؛ بلکه منظورمان اين است که لابد يک يا چند دليل قانعکننده براي برجا ماندن اين نام نيک ميتوان ذکر کرد. مصداق اين قضاوت تاريخي نام نيکي است که از شيخ بهاءالدين عاملي باقي مانده است؛ دانشمند و حکيم عصر صفويه که مردم دربارهاش داستانهاي افسانهاي کم نساختهاند. اگر از همه ماجراهايي که در اطراف زندگي علمي شيخ وجود داشته بگذريم، او دستکم داراي يک ويژگي تحسين برانگيز بوده که باعث شده ما به سراغ سلوک علمي او برويم؛ استفاده از علم در خدمت زندگي مردم. اينکه شيخ با وجود تمايلات فلسفي و عرفاني، سعي ميکرده در کنار مردم زندگي کند و به گرفتاريهاي آنان بياعتنا نباشد، آنقدر مهم است که ميتواند الگوي امروز دانشمندان و دانشگاهيان ما باشد. مثال ميزنم؛ يکي از کارهاي شيخ بهايي در کنار تعيين قبله مسجد شاه و نوشتن کتابهاي حکمي، تقسيمبندي آب زايندهرود بوده که به شکل مستقيم در زندگي روزمره مردم اثر ميگذاشته است. در صورتي که در سالهاي اخير زايندهرود به خشکي گراييده و از آن رود زنده و زيباي اصفهان، تقريبا چيزي باقي نمانده است. آيا اينکه نخبگان و برگزيدگان علمي کشور قاعدتا بايد بنشينند و درباره اين بحران زيست محيطي همفکري کنند و آن را به گوش مسئولان برسانند، توقع زيادي است؟ عليايحال ، زندگي علمي شيخ بهايي نشان ميدهد يکي از وظايف اهل علم حل کردن همين گرفتاريهاست.
1-دعوت عزالدين حسين به اصفهان
عزالدين حسين بعد از نماز عشا، دوباره نامه شيخ علي منشار «شيخالاسلام اصفهان» را که او را از جبل عامل به اصفهان و حکومت شيعي صفويه دعوت کرده بود، با خود مرور کرد. عثمانيان چندي پيش استاد و دوست گرانقدرش، شهيد ثاني، را به شهادت رسانده بودند و در آزار و اذيت شيعيان از هيچ کاري فروگذار نميکردند. قرآن را باز کرد، آيه «والذينهاجروا...» آمد.
عزالدين حسين که از نوادگان حارث همداني از صحابه مولاي متقيان حضرت علي بود، به همراه خانواده از جبل عامل به سمت ايران روان شد، همراه با چشمهاي بهشتي از جبل عامل، فرزند برومندي به نام بهاءالدين که ميآمد تا به زايندهرود ايران بپيوندد و دريايي شود به نام نامي شيخ ذوالفنون شيخ بهايي، عارف اديب شاعر، فقيه حکيم منجم مهندس.
2-شيخ و ايران
بهاءالدين 13 ساله بود که وارد اصفهان شد. در اصفهان بود که زبان فارسي را آموخت و نيز زبان ترکي را، که زبان دربار در عهد صفوي بود. سه سال بعد پدر شيخ بهايي توسط شاه طهماسب و به توصيه شيخ منشار به مقام «شيخالاسلامي» قزوين، پايتخت صفويه رسيد. شيخ بهايي همراه با پدر به قزوين رفت و تحصيل علوم را در حوزه علميه قزوين پي گرفت. اولين و مهمترين استادش پدرش بود که با او تفسير و حديث و ادبيات عرب و معقول خواند و از او اجازه روايت دريافت کرد. بعد نزد ملا عبدالله يزدي حکمت و کلام و طب و منقول را فراگرفت و از پير احمد قزويني حکمت و رياضيات آموخت. بعدها پدرش به شيخالاسلامي هرات منصوب شد و بعد از وفات پدرش، بهاءالدين 31 ساله به جاي پدر به شيخالاسلامي هرات رسيد. اين اولين منصب رسمي او بود، ولي در همان سال پدر همسرش شيخ علي منشار درگذشت و شيخ بهايي به سمت شيخالاسلامي اصفهان رسيد.
3-شيخ و سفر
بهايي پس از مدتي به شوق سفر حج از شيخالاسلامي کناره گرفت و سفر طولاني خود را آغاز کرد. به صورت ناشناس و در لباس درويشي به سفر ميرفت و با عالمان هر ديار از هر مسلک و مذهبي ديدار ميکرد و اغلب تقيه پيشه ميکرد. او در اين سفر به عراق و حلب، شام، مصر، سرانديب، حجاز و بيتالمقدس رفت. برخي از علما از تسامح او با ساير مذاهب ايراد گرفتهاند و گاهي او را سني مذهب ناميدهاند و گاهي نيز به زرتشتيگري متهمش کردهاند، اما خود او صريحا به اين نوع مشي در قصيده «وسيله الفوز و الامان» که در مدح صاحبالزمان و در 63 بيت سروده شده، اشاره ميکند. آنچه مسلم است، بهايي فقيه شيعي معتدلي بوده و به شيوه قدما به اقوال و آثار عامه نظر داشته است.
4-شيخ و شاه عباس
شيخ بهايي را «نزديکترين علما به شاه عباس» ميدانستهاند. شيخ بهايي همواره مورد تکريم شاهان صفوي بود، ولي بيشتر به عزلتنشيني گرايش داشت و در حسرت گذشته «دلم از قيل و قال گشته ملول / اي خوشا خرقه و خوشا کشکول» سر ميداد. از سفرهاي تاريخي شيخ بهايي همراهي او با شاه عباس در سفرهاي پيادهاش به مشهد است. شاه در سفرها و لشکرکشيها شيخ را بههمراه خود ميبرد و اين کار را در مقام تفال به فتح و ظفر انجام ميداد؛ تا آنجا که به گزارش «اوحدي بلياني» در عرفات العاشقين کلمه «شيخ بهاءالدين» طلسم فتح ايروان بوده است.
اقامه نمازجمعه اصفهان نيز برعهده شيخ بهايي بود. اما اين امور سبب نميشد در روابط خود با شاه جانب شرع را فروگذارد، چنانچه در چراغاني و جشن نوروز 1018 که مقارن با دوازدهم محرم بود و هيچيک از علما جرئت اعتراض و خردهگيري بر عمل شاه را نداشتند، بهايي با ساختن ماده تاريخ «علي ببخشد» اعتراض و نارضايتي خود را از عملکرد شاه صفوي اظهار داشت.
5-شيخ بهايي و مردم
شيخ بهايي با وجود پايگاه والاي علمي و اجتماعي و آمدوشد با دربار، از معاشرت با توده عوام، حتي درويشان و معرکهگيران اصفهان نيز رويگردان نبود و به قول خودش «ميل قلندري» داشت.
حکايت مشهوري هست که گويند: شاه عباس شنيد شيخ بهايي گاه در حلقه معرکهگيران و شعبدهبازان حاضر ميشود و به تماشا ميپردازد. چون اين کار را مناسب مقام شيخ بهايي نميدانست، خواست با کنايه او را از رفتن به چنين جايها بازدارد. به شيخ گفت: شنيدهام برخي از عالمان و طالبان علوم ديني، کنار اراذل و اوباش، در معرکه شعبدهبازان حاضر ميشوند؛ حال آنکه چنين رفتاري مناسب شأن اهل علم و اعتبار نيست. شيخ بهايي بلافاصله در پاسخ شاه گفت: آنچه در اين باره به سمع مبارک رسيده، برخلاف واقع است، چون من اغلب در آن مجامع حاضر بودهام و تا به حال احدي از اهل علم و اشراف را آنجا نديدهام!
6-شيخ و معاصران و شاگردان
شيخ بهايي با بزرگاني چون مقدس اردبيلي و ميرداماد و ميرفندرسکي همدوره و همنشين بود و از بيشمار شاگردانش ميتوان به ملاصدرا، فيض کاشاني و محمدتقي مجلسي اشاره کرد که هرکدام براي خودشان جبل عاملي بودند در علم. در «روضات الجنات» آمده که احاطه شيخ بر دانستنيهاي بسيار و حکايت و نوادر و اشعار، مجلس روزهاي تعطيل وي را که محل گفت و شنود چنين ظرايفي بود، از مجالس رسمي درس خواستنيتر ساخته بود.
7-شيخ و تصوف
او در آثار و اشعار خود به اکابر و بزرگان صوفيه پرداخته و از آنها مانند محيالدين و بايزيد بسطامي به بزرگي ياد کرده و مثنوي مولوي را «قرآني به زبان پهلوي» خوانده است. اينها باعث شده تا برخي از علماي شيعه به دليل گرايشش به تصوف بر او خرده بگيرند.
به گفته علامه مجلسي او اهل رياضات شرعي و چلهنشيني بوده. اگر تصوف را به معناي ترک تعلقات دنيوي و مجاهده با نفس در نظر بگيريم، بهايي سهم فراواني از آن داشته است.
8-شيخ و فلسفه
حقيقت اين است که شيخ به فلسفه روزگار خود که آن را حکمت يونانيان ميخواند، به ديده عنايت نگاه نميکرد و بيشتر مايل به حکمت ايماني يا درواقع همان عرفان اسلامي بود:
چند و چند از حکمت يوناييان
حکمت ايمانيان را هم بدان
و نيز علم رسمي را بيحاصل ميدانست و گوهر سعادت را در آموختن علم عاشقي.
علم رسمي سربه سر قيل است و قال
نه از او کيفيتي حاصل نه حال
علم نبود غير علم عاشقي
مابقي تبليس ابليس شقي
9 -شيخ و معماري
آثار معماري شيخ به سه دسته تقسيم ميشوند؛ اول آثاري که نسبت آنها به شيخ قوي است، مانند اثر مهندسي تقسيمبندي آب زايندهرود براي هفت ناحيه که شرح آن در سندي که به «طومار شيخ بهايي» مشهور است، آمده. دوم آثاري که بنابر گزارش منابع به او انتساب دارد، مانند تعيين دقيق قبله مسجد شاه اصفهان، طراحي نقشه حصار نجف و طراحي و ساخت شاخص ظهر شرعي در مغرب مسجد شاه اصفهان و نيز در صحن حرم امام رضا(ع)، طرح ديواري در صحن حرم حضرت اميرالمومنين در نجف اشرف به قسمي که زوال شمس را در تمام ايام سال مشخص ميکند، طراحي صحن و سراي مشهد مقدس به صورت يک شش ضلعي، ساختن منارجنبان و طراحي گنبد مسجد شاه اصفهان که صدا را تا هفت مرتبه منعکس ميکند و ساختن ساعتي که نياز به کوک کردن نداشت. گروه سوم آثاري هستند که انتساب آنها به شيخ افسانهآميز است، مانند حمام معروف شيخ بهايي که ميگويند مدتها تنها با شعله شمعي گرم بوده است.
10- شيخ و تاليفات
او در تمام علوم زمان خود دست داشت و در بعضي از آنها منحصربهفرد بود و از او تاليفات زيادي به جا مانده است. نامدارترين اثر او «کشکول»، مجموعهاي از علوم و معارف است. «مفتاح الفلاح» کتابي است در اذکار و ادعيه. «خلاصه الحساب» يک دوره رياضيات مقدماتي و متوسط است. مهمترين اثر او به نجوم «تشريح الافلاک» است، «الفوائد الصمديه» را درباره نحو نوشته و «جامع عباسي» فقهنامهاي است همگاني که به دستور شاه عباس نوشته شده است. از مصاديق بارز ذهن رياضي شيخ بر اصول بحث و تاليف او کتاب «زبده الاصول» است. رساله «پند اهل دانش و هوش به زبان گربه و موش» را به فارسي نگاشته و «شير و شکر» اولين منظومه فارسي در بحر مُتدارک است.
11 -شيخ و سفر آخر
مجلسي اول در کتاب «شرح مشيخه من لايَحضُره الفقيه» مکاشفهاي را بيان ميکند که طبق آن شيخ بهايي شش ماه قبل از مرگش آوازي را از گور«بابا رکنالدين» ميشنود که به او ميگويد آماده مرگ باش.
زماني که شيخ از دنيا رفت، در اصفهان قيامتي شده بود. قريب به 50 هزار نفر در ميدان نقش جهان اصفهان بر پيکر او به امامت شيخ مجلسي نماز خواندند. سپس طبق وصيت جنازهاش را به مشهد مقدس بردند و در سمت پايين پاي امام هشتم، در منزلي که مدرسه شيخ بود، به خاک سپردند. عالم فرزانهاي که سفر آخرش مصداق بارز شعر رودکي بود:
از شمار دو چشم يک تن کم از شمار خرد هزاران بيش
منبع: ماهنامه سرآمد