فردا، فردا نبرد بزرگ من است و فقط تو حالم را میدانی. خدا «بودن»ات را از من نگیرد...!
****
نگاه کن! برایم نوشتهاند که از تو بنویسم. چقدر؟ 20 سطر
برایم نوشتهاند که از تو بنویسم و در20 سطر تمام شود ... باید خواهش کنم که این مقدار را عوض کنند. 20 صفحه ... یا شاید 20 جلد ..چقدر بگذارند تا راضی شوم؟
هر چند از تو «کم» نوشتن هم برایم زیاد است. چند خطی را هم که تا این جا حیف و میل کردهام.
سطر 12- حالا من یک دانشجو هستم. انگار داستان جدیدی شروع شده باشد برای «بودن»ت
سطر 11 - نتیجهها آمد. نتیجههای همه درس خواندنهایم و همه «بودن» هایت
سطر 10- همه منتظر آمدن نتایج هستیم. بیقرارم و «بودن»ت این روزها آب روی آتش است.
سطر 9- این روزها صبحهایش با دفترچههای طویل انتخاب رشته شب میشود و خدا میداند وقتی شهرهای دور را هم مینویسم، چقدر از کم شدن «بودن»ات میترسم.
سطر 8- رتبهها آمد. خوشحالم و ناراحت. رتبهام خوب است و خوب نیست. حالم هم در این سردرگمی «بودن»ات نوشداروی ناب زندگیست.
سطر 7- چند هفتهای میشود که منتظر آمدن رتبهها هستیم و چقدر سرجایش نیست. خط ممتد «بودن» ات اما همچنان ادامه دارد.
سطر 6- تمام شد. تمام شدم. هر چه از دستم بر میآمد کردم. تو هم همین طور اما تو که «بودن« ات تمام نمیشود.
سطر5- فردا، فردا نبرد بزرگ من است و فقط تو حالم را میدانی. این سطر اصلا «بودن» ندارد. کسی که حالم را میفهمد همیشه هست.
سطر 4- صدایت میآید: سال نوی شما هم مبارک! عید امسال در خانه بیشتر به «بودن» من احتیاج است.
تو چه خوب میدانی...
سطر 3- روزهای بلند و سخت، روزهای تمام نشدنی، امیدم فقط به «بودن» توست.
سطر 2- امروز مشاور مدرسه میگفت: «بودن» والدین کنار شما خیلی مهم است.
سطر اول- خدا «بودن»ات را از من نگیرد...!
*رتبه 418 گروه علوم تجربی