محمد بقایی ماکان معتقد است: برخی براي امرار معاش و به مدد چند فرهنگ لغت و گاه با استفاده از کتابهاي ترجمهشده ديگران آثاري نامطمئن و سست به بازار کتاب عرضه داشتند که در نتيجه سبب شد امروز خوانندگان کتاب از آثار ترجمهشده دلزده شوند.
پایگاه اطلاعرسانی بنیاد ملی نخبگان: تاليف «بازنگري آثار و افکار اقبال»؛ مجموعه 34 جلدي مشتمل بر 10 هزار صفحه توسط محمد بقايي سبب شده نام او با نام علامه اقبال گره بخورد و هرجا سخني از نام اقبال لاهوري به ميان ميآيد، سخني هم از بقايي که تخلص «ماکان» را براي قلم خود انتخاب کرده است، در ميان باشد. اين مدرس دانشگاه، نويسنده و مترجم حوزه ادبيات، فلسفه و اديان همچنين در همايش جهاني «اقبالشناسي» که آوريل 2003 در لاهور برگزار شد، بهعنوان اقبالشناس منتخب، موفق به دريافت لوح زرين افتخار از سوي رئيسجمهور پاکستان، و لوح بلورين سپاس از سوي «اقبال آکادمي» پاکستان شد. بقايي همچنين به پاس 30 سال تحقيق، پژوهش و نگارش در ترويج آثار و افکار علامه اقبال موفق به دريافت «تمغاامتياز»؛ عاليترين نشان علمي- فرهنگي پاکستان شد. اسفند 1389 يکي از ترجمههاي او با عنوان «معناي زندگي از نگاه مولانا و اقبال» جايزه کتاب فصل را از آن خود کرد. بقايي به جوانان علاقهمند به درک پيشينه بلندبالاي فرهنگ ايراني، مطالعه کتاب «نگرشهاي ايراني» را توصيه ميکند و معتقد است نگرشهاي درست و منطقي ما نهتنها در حوزه زبان فارسي و صيانت از کيان واژگان آن، که در هر زمينهاي ميتواند راهگشا باشد.
ظرفيتهاي کنوني زبان فارسي از نگاه شما چيست؟ عدهاي از محدود شدن اين ظرفيتها ميگويند. آيا شما هم بر اين عقيده هستيد؟
امروزه با توجه به پيشرفتهايي که بشر در زمينههاي مختلف فکري و عملي کرده، طبيعي است که نياز به واژگان جديدي پيدا نموده که اين واژگان تحت تاثير آفرينشهاي مذکور شکل گرفته. جامعه ايراني يا اگر بخواهيم آن را تعميم بدهيم، دنياي اسلام بهطور کلي حداقل از پنج قرن پيش به اينسو در سکون و رکود قرار داشته و طبيعتا اين عدم تحرک که سبب عدم آفرينش، ابداع و ابتکار بوده است، سبب شده تا زبان نيز در جوامع اسلامي از جمله در ايران از پويايي و حرکت بازايستد و ديگر آن قدرت و توانايي پيشين را نداشته باشد.
عدهاي زبان فارسي را داراي پيشينهاي درخشان و داراي ظرفيتهايي ميدانند که زبانهاي منسوب به زبان علم و دانش داراي آن هستند. زبان فارسي از نگاه شما اکنون هم داراي چنين ظرفيتهايي هست؟
تا پيش از ظهور دولت صفوي ايران و همچنين دنياي اسلام از تحرک و پويايي درخور توجهي برخوردار بوده، چندان که ميتوان گفت چهرههاي پرآوازهاي در اين فرهنگ سر برآوردند که آثارشان در جهان اثرگذار بوده است. در حوزه علم و دانش ميتوان از زکرياي رازي، کاشف الکل، نام برد که دانش پزشکي بسيار به او مديون است. تنها کتاب الحاوي او شامل 30 هزار صفحه است که ترجمه آن در اروپا چيزي حدود 20 سال به درازا کشيد و اکنون يکي از منابع قابل استفاده اهل تحقيق است. يا چهرههايي مثل پورسينا که نظرياتش در خصوص پزشکي يا دانش پزشکي همچنان داراي اعتبار است. چندانکه يکي از ديدگاههاي او در اين خصوص به صورت نشانهاي که دو مار را در کنار ظرفي نشان ميدهد، نماد دنياي پزشکي شده است. يا خيام که آثارش در حوزه رياضي و فلسفه چندان عميق است که بايد او را واضع معماهاي بيپاسخ دانست. چنين است در خصوص چهرههاي نامبردار ديگري مانند ابنهيثم و فخرالدين عراقي که ديدگاههايشان در نورشناسي از نخستين نظراتي است که در حوزه فيزيک مطرح شده است. مثالهايي از اين دست که نشان از ابداع، ابتکار خلاقيت و زايش فرهنگي دارد، فراوان است. ولي غرض اين است که گفته باشيم از 500 سال پيش به اينسو، ديگر چهرههايي از اين دست در حوزههاي مختلف فرهنگي سر برنياوردهاند. از جمله ديگر شخصيتهايي مانند فردوسي، عطار، سعدي، حافظ و مولانا بدل به سيمرغ و کيميا شدهاند که البته اين معلول، حاصل علتي است که شرح آن بيحد ميشود. بنابراين زبان نيز تحت تاثير عدم خلاقيت در جامعه به جمود و رکود افتاده و آن دلربايي و فريبندگي و تاثيرگذاري پيشين را که براي مثال در آثار شاعران يادشده ميبينيم، نميتوان يافت.
چرا نميتوان يافت؟
زيرا مردم در تمامي زمينهها نيازمند دنياي ديگري شدهاند به نام جهان پيشرفته که مدام ميسازد و خلق ميکند و اينان کشکول فقر به دست گرفته و روزگار خود را با توليدات آنان ميگذرانند. از اينروست که ميبينيم براي مثال، در جغرافياي زبان فارسي هجوم واژگان بيگانه چندان سيلآساست که موجب وحشت دوستداران فرهنگ خودي شده است. اين ضعف را در حوزه زبان، زماني ميتوان بهدرستي دريافت که بدانيم حداقل 90 درصد از واژگان غيرفارسي در حوزه پزشکي، علوم طبيعي، فلسفه، روانشناسي، جامعهشناسي، فناوري و ديگر رشتهها بهآساني رواج يافته و مصرف ميشود، که همه اينها به سبب عدم خلاقيت و ابداع و آفرينش است. چندانکه جوامع مصرفکننده را محاط در محيط فرهنگ بيگانه کرده و محاط، چارهاي جز تبعيت از محيط ندارد.
واژگان بيگانه از زبانهاي متعددي به دايره زبان فارسي راه يافتهاند. در اين ميان اهل فن و زبانشناسان، سهم برخي زبانها را کمتر و زبانهاي ديگر را بيشتر ميدانند. شما تاثير و هجوم کدام واژگان را بيشتر ميدانيد؟
با توجه به پيشرفتهاي غرب در زمينههايي که اشاره کردم، بايد گفت که تعداد واژگان فني از قرن 19 به بعد نهتنها در زبان فارسي، بلکه در اکثر زبانهاي کشورهاي مصرفکننده بهشدت رواج يافته و درباره زبان فارسي ميتوان گفت که در حال حاضر تعداد اين اصطلاحات و مفردات بيش از کلمات عربي شده است، يا ميرود که بشود. ولي آنچه در خصوص وجود کلمات عربي در زبان فارسي گفته ميشود، حقيقت اين است که بسياري از اين واژهها فقط پوسته و ظاهرشان عربي است و معنا و مفهوم آنها فارسي است. دليل اين امر آن است که هيچ جمله فارسي را که در آن به اصطلاح واژهاي عربي به کار رفته، عربزبانان درنمييابند.
اين به آن معني است که اين واژگان بيگانه، تحت تاثير زبان فارسي قرار گرفتهاند؟
بيشتر آنها در زبان فارسي تغيير معنا دادهاند و به اصطلاح پس از دريافت گذرنامه از فرهنگ ايراني و ورود به زبان فارسي کاملا هويت ايراني يافتهاند. اين تغيير حتي در برخي از اصطلاحات قرآني نيز پيش آمده، چنانکه ترکيب معروف کن فيکون در فارسي کاملا به معنايي متفاوت به کار ميرود که از آن ويراني و از ميان رفتن استنباط ميشود. يا چنين است، کلماتي مانند ابدا، حتما، صم بکم و بسياري ديگر از اصطلاحات قرآني که در فارسي معنايي ديگر يافتهاند. بنابراين سعي در عدم از استفاده از اين کلمات در حقيقت نشان از عدم آگاهي درست از معناي اين کلمات فارسيشده دارد.
اين اتفاق طبيعي است؛ آثار سوء ندارد؟
اين اتفاقي است که در همه زبانها پيش آمده و اصولا زباني را نميتوان در جهان يافت که متاثر از زبانهاي ديگر نباشد. گوته ميگويد آنچه موجب تقويت و خوشآهنگي زباني ميشود، مفردات آن زبان نيست، بلکه حاصل ترکيبات زباني است و آفرينشهايي که سخنوران از آن زبان به وجود ميآورند. امروز زبان فارسي با شخصيتي به نام سعدي شناخته ميشود که کلمات عربي در مجموع آثار او کم نيست. ولي با اين همه خلق آثاري زيبا از سوي اين سخنور بزرگ زبان فارسي را پرآوازهتر ساخت، چندانکه عارف و عامي معتقدند کسي اين زبان را شيرينتر از او صحبت نکرده است. بنابراين آنچه بايد تغيير کند، بيرون راندن کلمات به اصطلاح بيگانه نيست، بلکه ذهنيت ماست.
اين روزها شيوههايي از غلطنويسي در فضاهاي مجازي، محاوره و... مرسوم شده است. چه کساني يا چه نهادهايي را در اين زمينه موثر و موظف ميدانيد؟
نسل امروز بهشدت تحت تاثير فضاي مجازي است و اين فضا چنانکه از اسمش پيداست، چندانکه بايد، قابل اعتماد نيست. زيرا مصداق اين گفته معروف است که «هر که خواهد گو بيا و هر که خواهد گو برو» از اينرو، مطلب نوشتهشده در فضاي مجازي داراي آن دقت و توجه کافي از سوي نويسندگانش نيست. درنتيجه استفادهکنندگان از اين فضا هم بدون تعهد و دقت، هر آنچه در آن ظاهر ميشود، امري يقيني ميپندارند که اين قضيه لطمه شديدي به زبان فارسي زده است. بهخصوص اينکه به رسانههاي گروهي نيز سرايت کرده و بهعنوان آثار مکتوب يا شفاهي به گوش و چشم مخاطبان کشيده ميشود. از همينروست که ميبينيم براي مثال ميشود براي خطاها و اشتباهاتي که فقط در فرستندههاي راديويي و تلويزيوني درونمرزي و برونمرزي به وسيله گويندگان و مجريان صورت ميگيرد، هر از چند گاهي غلطنامهاي منتشر کرد. اين خطاها در رسانههاي مکتوب نيز وجود دارد که حاصل همين بيدقتي و عدم آشنايي با زبان فارسي است. زيرا غالب کارکنان دستگاههاي خبري داراي دانش فني لازم در حوزه ادبيات فارسي نيستند و از ويراستاران زبده نيز در اين حوزهها بهره گرفته نميشود. در اينجا اگر بخواهيم اين معضل را به نهادي معتبر نسبت دهيم، سهم اداره کتاب در اين ميان از همه بيشتر است که در صدور مجوز کتاب به هر خشک و تري دقت بياندازه دارد، مگر از نگارش و صحت مطالب به لحاظ قواعد زبان فارسي.
شما در حوزه ترجمه صاحب تجربه و نامي آشنا هستيد. اين روزها گويي سرعت ترجمه آثار متعدد از زبانهاي گوناگون بسيار بيشتر شده، درحاليکه به کيفيت ترجمهها، نقدهايي وارد است. شما چه ديدگاهي داريد؟
صنعت ترجمه به صورت نوين درواقع از تاسيس دارالفنون آغاز ميشود که به درخواست اميرکبير، کساني مامور ترجمه متون علمي از زبانهاي آلماني و فرانسوي به فارسي شدند. از اين زمان است که ترجمه در ايران، بهعنوان بخشي از فعاليتهاي جدي ادبي شکل ميگيرد و با ظهور مترجمان زبردستي مانند علياکبر دهخدا، ميرزا حبيب اصفهاني و امثال اينان، اعتبار ترجمه و مترجم در سطح متن اصلي و نويسنده اصلي اعتبار مييابد. اين جريان تا دهه 60 ادامه داشت و کتابهاي ترجمهشده در حوزههاي ادبيات داستاني، فلسفه، علوم اجتماعي، روانشناسي از ارزش و اعتبار برخوردار بودند و چهرههاي معتبري مانند نجف دريابندري، شاهرخ مسکوب، ابوالحسن نجفي، محمد قاضي و ابراهيم يونسي چندان معروف شدند که ترجمههاي آنان بيش از متن اصلي خريدار پيدا کرد. ولي رفتهرفته اين بخش از ادبيات نيز مانند ديگر حوزهها به ضعف گراييد و همچنان که بهتدريج از در و بام و هوا شاعر روييد، به همين ميزان نيز مترجم در بوستان باطراوت ترجمه سبز شد که زيبايي اين فن را از ميان برد. زيرا بسياري از کسان براي امرار معاش و به مدد چند فرهنگ لغت و گاه با استفاده از کتابهاي ترجمهشده ديگران آثاري نامطمئن و سست به بازار کتاب عرضه داشتند که درنتيجه سبب شد امروز خوانندگان کتاب از آثار ترجمهشده دلزده شوند. بيگمان اين امر يکي از علتهاي مهم در نزول شديد شمارگان کتاب در کشور بوده است.